دوست داشتنت بهانه بود؛
من تو را برای نفس کشیدن می خواستم..
برای زنده ماندن!
"سید علی صالحی"
میخوابم و شبم را به تو می سپارم
رویایم را به بیداری ت.. به رویایت..
تا هر چه میخواهی با آن بکنی..
تا صبح ،
جهان من از آن توست..!
"افشین یداللهی"
مانده ام با خودم چه کار کنم!
قصد دارم به "تو" فرار کنم!
تو که در چشم هات خشم و غم است..
تو که دیوانگیت محترم است...
"سیدمهدی موسوی"
من همه این سالها
هر از گاه که خوابت را می بینم،
می بینم باز جایی هستیم انگار
و داریم تن میشوئیم در لمس نور،
و یک جور هوای خاص،
حس عجیب،
میل، مست، حلول، هست...
هی شادمانی بی سبب
شادمانی بی سبب...!
"سید علی صالحی"
یک عمر نگاهش به نگاه تو بیفتد
یک عمر خودت را زده باشی به ندیدن
سخت است که یادش بدهی پر بگشاید
آخر برود در پی با غیر پریدن...
"سید تقی سیدی"
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای مثلا
بعدش احساس می کنی انگار ، سخت دلتنگ و خسته ای مثلا
در همان لحظه ای که این احساس مثل یک ابر بی دلیل آنجاست
شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته ای مثلا ؟
که دلی را شکسته ای و سپس ابرهای ملامت آمده اند
پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته ای مثلا
مثلاهای مثل این هر شب ، دلخوشیهای کوچکم شده اند
در تمام ردیف های جهان ، تو کنارم نشسته ای مثلا
و دلی را که این همه تنهاست ، ژاپنی ها قشنگ می فهمند
مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته ای مثلا
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای اما
من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته ای مثلا
"سید مهدی نقبایی"
نازنینم!
نیک می دانم که عشق برای تو ،
"تو"ی زیبای بی نقص،
نه آب میشود نه نان!
اما برای من، من شیدای مجنون
هم خون میشود، هم جان!
"نزار قربانی"
نیمه های شب است و بیدارم..
نیمه های شب است و خوابیدی..
کاش هرگز تو را نمی دیدم..
کاش هرگز مرا نمی دیدی..
"اهورا فروزان"
من تو را بر شانه هایم می کشم
یا تو می خوانی به گیسویت مرا؟
زخم ها زد راه بر جانم ولی
زخم عشق آورده تا کویت مرا...
"ناشناس"
سه روز میشود امروز پشت پنجره م
بدون وقفه بر این اتفاق میباری
تو را به گریه سپردم که وقت آن شده است
مرا به دست خدایی که رفته بسپاری..
"اهورا فروزان"
حرف بزن آیدا..
حرف بزن!
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم...با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن...
اگر مرا دوست می داری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم!
هر روز، هرساعت، هر دقیقه، و هرلحظه میخواهم که
زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند...
افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندک اندک از گفتن باز میدارد...
من با طوفان زنده ام،طوفانی از نوازشها و جملهها...
من حساس تر از آنم که تصور کنی بتوانم در چنین محیط نامساعدی زنده بمانم..."احمد شاملو"
یک ریز به خودم می گویم
تو را خواب دیده ام!
و تو هنگام خواب هی دور من می چرخی..
دلتنگ نگاهت میکنم ،
نگاه بر لب هام میگذاری و میگویی: دوست داشتنی من!
صدای تو می پرد توی چشم هام
و حلقه حلقه اشک درونش می گردد..!
"عباس معروفی"
غبارصبح تماشاست ،
هرچه بادا باد..!
تو هم بخند ،
جهان خراب می خندد..!
"بیدل دهلوی"
بشین ، مرو!
چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بشین که با خیال تو ، شب ها نخفته ایم...
"فریدون مشیری"
اگر بدانی چه قدر خسته ام آیدای من!
بگذار این حقایق را برایت بگویم..
راستش این است:
من نمی بایستی به تو نزدیک می شدم،
نمی بایستی عشق پاک و بزرگ تو را متوجه خودم می کردم،
نمی بایستی بگذارم تو مرا دوست بداری!
من مرده ای بیش نیستم و هنگامی که تو را دیدم آخرین نفس هایم را می کشیدم..
افسوس...چشم های تو که مثل خون در رگ های من دوید، یک بار دیگر مرا به زندگی باز گرداند!
تو آخرین چوب کبریتی هستی کهمیباید به آتشی عظیم مبدل شوی و از زندگی من، در برابر سرمای مرگ در این بیابان پر از وحشت دفاع کنی...
اگر این چوب نگیرد، مرگ در این برهوت حتمی است!
"احمد شاملو"
سنی ندارد عاشقی کردن
فرقی ندارد کودکی ، پیری
هروقت زانو را بغل کردی ،
یعنی تو هم با عشق درگیری..
"علیرضا آذر"
اگرچه نام من از نامه های تو افتاد
"اگرچه خرمن عمرم غم تو داد به باد"
اگرچه دست تو هرگز نبود در دستم
"به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم"!
"وحید نجفی"
همچون دریا برای ابر
همچون ابر برای باران
و همچون باران برای چتر
هرچیزی درباره چیز دیگری ست..
و من ..
درباره ی توام..
"احسان افشاری"
هزار سال پیش شبی که ابر اختران از دوردست می گذشت از فراز بام من
صدام کرد!
چه آشناست این صدا ،
همان که از زمان گاهواره میشنیدمش..
همان که از درون من صدام می کند
هزار سال میان جنگل ستارهها پی تو گشتهام
ستاره ای نگفت کز این سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟
هنوز دیر نیست!
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست!
عزیز هم زبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟!
"هوشنگ ابتهاج"