شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

خسته از بودن و نبودن...

خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو

حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو

رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس

قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن

قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن

تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده

راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده

یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم

سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم

شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟

این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی

وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن

با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن

با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم

کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

"افشین یداللهی"

جهان رویای من برای تو..

میخوابم و شبم را به تو می سپارم

رویایم را به بیداری ت.. به رویایت..

تا هر چه میخواهی با آن بکنی..

تا صبح ،

جهان من از آن توست..!

"افشین یداللهی"

آغاز و ختم ماجرا..

آغاز و ختم ماجرا
لمس تماشاى تو بود!
"افشین یداللهی"

بگذر ز من ای آشنا..

من و رسوایی و این بار گناه

تو و تنهایی و آن چشم سیاه..

از من تازه مسلمان بگذر..

بگذر ، از سر پیمان بگذر..

"افشین یداللهی"

تو با من چه کردی..

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی..

سفر کرده ، با خانه ی من چه کردی؟

جهان من از گریه است خیس باران

تو با سقف کاشانه ی من چه کردی..!؟

"افشین یداللهی"

در بهار بی من چه میکنی..

پاییز تو سر می رسد ،

قدری زمستانی و بعد..

گل می دهی ، نو می شوی ..

من در بهارت نیستم!

"افشین یداللهی"

آرامش عشق..

امشب کنار غزل های من بخواب..

شاید جهان تو آرام تر شود..

"افشین یداللهی"

یک روز..

یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم 

از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم ..

"افشین یداللهی"

وطن ..

به من در عمق نگاهت

که ناکجای جهان است ،

وطن بده!

"افشین یداللهی"

بیچاره کسی که ...!

من تمامت کرده ام

بیچاره کسی که

میخواهد با تو 

شروع کند!

"افشین یداللهی"

بیا و جنگ را تمام کن...!

خسته از جنگیدن ..

آخرین فرصت صلح ،

عشق عصیانگر توست ...

"افشید یداللهی"