شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

خراب..

فکر ملک دل ما کن

که خراب است..

خراب..

"محتشم کاشانی"

هیچ می پرسی ز من؟

هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد؟

خسته ی من ، نیمه جانی داشت 

احوالش چه شد؟

"محتشم کاشانی"

میرود خانه م بر آب ..

خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب..

دوستان را خبر از چشم پر آبم مکنید..

"محتشم کاشانی"