شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

تو مرا ببین..

ای کاش به جای همه می شد که در این شهر

این حال بهم ریخته ام را تو ببینی..

"حسن حسن پور"

..

دل نیست این ..

گله ی اسبان سرکش است ...

جز تو کسی توان مهار مرا نداشت ...

"حسن حسن پور"

فریاد رسی نیست..

هی دل به دعا خوش نکن ای دل 

که من امشب ،

تا هفت فلک داد زدم ،

هیچ کسی نیست ...

"حسن حسن پور"