شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

تو انگار نه انگار..

من  را به گناهی که ” نگاه  تو ” در آن  بود
بردند سر دار و تو انگار نه  انگار
اوج غم این قصه در این  شعر همینجاست
من بی تو پریشان و تو  انگار نه  انگار
دل تنگی  و بی هم نفسی  حال  خرابی ست
روی  دلم  آوار و تو انگار نه  انگار
دور از تو  شده سنگ صبور من دلتنگ
یک گوشه ی دیوار و تو انگار نه انگار
جان می کنم و محو تماشایی و هر روز
این حادثه تکرار و تو انگار نه  انگار
با عشق تو میمانم و میمیرم اگر چه
من می شوم آزار و تو انگار نه انگار..

"حسین عابدی"

خدا نکند..

خدا کند که مرا از دلش جدا نکند

من و جدا شدن از جان خود؛  خدا نکند!

گذشت از من رنجور بی نوا، اما

خدا نصیب کسی یار بی وفا نکند ..

و کاشکی که بماند کنار من آن دوست

کسی به غیر مرا « یار من » صدا نکند..

چنان قفس که پرنده درون آن حبس است

بغل بگیرد و من را دمی رها نکند..

خدای را که یقینا غریب خواهم مرد

اگر زمانه مرا با تو آشنا نکند..

"محمدحسین ناظران"

دیدی..

دیدی! 

دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم بی‌فردا گم‌ت کردم 

دیدی!

در آن دقایق دیر باور پر گریه گم‌ت کردم 

دیدی!

 آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی!

حالا بیا به بهانه‌ای تمام شب مغموم گریه را

از آواز نور و تبسم ستاره روشن کنیم...

من به تو از خواب‌های آینه اطمینان داده‌ام..

ری‌را!

سرانجام یکی از همین روزها

تمام قاصدک‌های خیس پژمرده از خواب خارزار به جانب بی‌بند آفتاب و آسمان بر می‌گردند..                                                                                                                        "سید علی صالحی "

قصه ی عشق مرا..

پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند

اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند

خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را

بدهم “حاج حسین و پسران” پخش کند

بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند

چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند

باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده

راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند

بشود فاش همه راز اشارات نظر!

قصه عشق مرا نامه رسان پخش کند

شعر من خوبترین شعر جهان است اگر

آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند..

وصف زیبایی تو در همه ی ابیاتم

آب دریاشده تا قطره چکان پخش کند

درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی...

رادیو لحظه ای آواز بنان پخش کند

"علی صفری"

دردم این است..

دردم این است  که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم..
تا جنون فاصله‌ای نیست  از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد چون فروغ نگه‌ت 
ورنه دیگر به چه کار آیم  من ...؟!
"مهدی اخوان ثالث"

دردم از یار است و درمان نیز هم..

بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا

درمان که بگذریم ،

دعا هم نمی کند...

"سجاد سامانی"

رحمت عام

هلاک  شیوه ی لطف توام 

ولی صد حیف...

که التفات تو چون رحمت خدا،

عام ست!

"نصیر همدانی"

بگو با من..

در آغاز محبت گر پشیمانی؛ 

بگو با من...

که ‌من هم دل‌ ز مهرت برکنم تا فرصتی دارم...

"رفیعی کاشانی"

هزار نفرین...

هزار نفرین باد

به دست های پلیدی که 

سنگ تفرقه انداخت میانه‌ی ما...

"حمید مصدق"

شربت دیدار..

دگر از درد تنهایی به جانم یار می‌باید

دگر تلخ است کام شربت دیدار می‌باید..

"شیخ بهایی"

از من خبر داشت..

از من فقط خبر داشت..

همین!

مثل مردمی که می دانند جایی از جهان جنگ است!

"رسول ادهمی"

خواندی مرا تا...

تو مرا خواندی و راندی که پر از غم باشم

که دل  آشفته ترین آدم عالم باشم

تا که آیینه مرا پیر نشانم بدهد

تا سرافکنده تر از آنچه که هستم باشم...

"علی الوندی"

خودم خواستم با تمام وجود...

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است

باش تا کار من و عقل به فردا بکشد...

زخمی کینه ی من!

 این تو و این سینه ی من

من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد...

"فاضل نظری"

قسمت من..

هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا...
وانچه دیدم به مکافات جفا بود،جفا...
شربت من ز کف یار الم بود، الم ..
قسمت من ز در دوست بلا بود، بلا..
"فروغی بسطامی"

خوشی و ناخوشی

از من مباش دور

که وصل و فراق توست ..

خوش همچو بسط روزی

ناخوش چو قبض روح..

"سیف فرغانی"

کنعان..

دیده ی یعقوب و بوی یوسف اینجا حاضر است..

در وصال هجر مجبوریم..

کنعان است دل!

"بیدل دهلوی"

سجاده ایم ما...

سوگند او که گفت "پریشان و عاشق است"

باور نکردنی‌ست ولی ساده‌ایم ما!

از ما گذشت تا که به مقصود خود رسد...

در چشم بی‌ملاحظه‌اش جاده‌ایم ما!

پا می‌خوریم و حرمتمان کم نمی‌شود

زحمت نکش رفیق!

 که سجاده‌ایم ما!

"حسین دهلوی"

کمال..

دلت سخت است و

پیمان اندکی سست...

دگر در هرچه گویم 

بر کمالی!

"سعدی"

بی تو..

خون به دل، 
خاک به سر، 
آه به لب، 
اشک به چشم...
بى جمال تو چه ها بر من مسکین آمد..
"بیدل دهلوی"

نمیدانم چه خواهد شد...

کنارم هستی و دوری..

 نمیدانم چه خواهد شد!

نقاب خنده هایم را غمی مردانه می گیرد..

"ناشناس"

نیمه های شب..

نیمه های شب است و بیدارم..

نیمه های شب است و خوابیدی..

کاش هرگز تو را نمی دیدم..

کاش هرگز مرا نمی دیدی..

"اهورا فروزان"

تو را به گریه می سپارم

سه روز میشود امروز پشت پنجره م

بدون وقفه بر این اتفاق میباری

تو را به گریه سپردم که وقت آن شده است

مرا به دست خدایی که رفته بسپاری..

"اهورا فروزان"

رهایی..

شما خودتان نیستید

ولی

یادتان دست مرا رها نمیکند!

"محمد صالح علاء"

بخوان مرا ، صدای تو خوب است...

یک ریز به خودم می گویم

تو را خواب دیده ام!

و تو هنگام خواب هی دور من می چرخی..

دلتنگ نگاهت میکنم ،

نگاه بر لب هام میگذاری و میگویی: دوست داشتنی من!

صدای تو می پرد توی چشم هام

و حلقه حلقه اشک درونش می گردد..!

"عباس معروفی"

دنیا نمی ارزد..

بیا..

دنیا نمی ارزد 

به این پرهیز و این دوری..

"فروغ فرخزاد"

گفته بودی..

گفته بودی همیشه خواهی ماند..

سنگ بارید شیشه خواهی ماند

گفته بودی ترک نخواهی خورد

دین و دل از کسی نخواهی برد..

گفته بودی عروس فردایی ،

با جهانم کنار می آیی..

گفته بودی دچار باید بود ،

مرد این روزگار باید بود..

گفته بودی بهار در راه است..

گفته بودی ولی نشد انگار..

دست از این کودکانه ها بردار..

"علیرضا آذر"

دردهایی قوی تر..

رفتنت اوج جنگ در من بود

خواهش و التماس از دشمن!

رفتی و من به چشم خود دیدم

دردهایی قوی تر از مردن..

"اهورا فروزان"

عهد نشکستم..

اگرچه نام من از نامه های تو افتاد

"اگرچه خرمن عمرم غم تو داد به باد"

اگرچه دست تو هرگز نبود در دستم 

"به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم"!

"وحید  نجفی"

نرو...

برف و کولاک زده

راه خراب است..

نرو..!

"علیرضا آذر"