شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

عید مبارک!

ظهور کن که به تنگ آمده ایم از تزویر

ز دست منتظرانت خلاص کن ما را!

"حسین جنتی"

عاشقانه های آیدا..

حرف بزن آیدا..

حرف بزن!

من محتاج شنیدن حرف‌های تو هستم...

با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن... 

اگر مرا دوست می‌ داری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم!

هر روز، هرساعت، هر دقیقه، و هرلحظه می‌خواهم که 

زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند... 

افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندک اندک از گفتن باز می‌دارد...

من با طوفان زنده ام، 

طوفانی از نوازش‌ها و جمله‌ها...

من حساس تر از آنم که تصور کنی بتوانم در چنین محیط نامساعدی زنده بمانم...

"احمد شاملو"

قامت بلند صبر..

هزار سال پیش شبی که ابر اختران از دوردست می‌ گذشت از فراز بام من
صدام کرد!
چه آشناست این صدا ،
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش..
همان که از درون من صدام می‌ کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها پی تو گشته‌ام
ستاره‌ ای نگفت کز این سرای بی کسی، کسی صدات می‌کند؟
هنوز دیر نیست!
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست!
عزیز هم‌ زبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟!

"هوشنگ ابتهاج"

گر خبر یابی..

اگر شب ها خبر یابی ز درد انتظار من

ز خواب ناز رو ناشسته آیی در کنار من..

"صائب تبریزی"

...

دارم هِی نیامَدنت را خواب می‌کنم و آمدنت را خواب می‌بینم

داشتنت را بغل می‌کنم و بوسیدنت را خیال می‌بینم

دارم  هِی با تو حرف می‌زنم

هِی با تو حرف زدن را، گوش می‌کنم

هر روز  کنارِ تو راه میروم، قدم می‌زنم

خسته می‌شوم

کنارِ تو دراز می‌کشم می‌خوابم!

سلام خوبِ قشنگم

پاهایت درد نگیرد از سنگینی‌ سرم

آخر، سرم پُر از سنگین است

از دِق‌هایِ انتظار

از نیامدن‌ هایِ، هِی تو

از کجا رفته‌ای،

راهِ کدام جاده را گرفته‌ای سنگین است،

بگذار سرم را از پایِ تو بردارم!

تمامِ دردهایی که کشیدی را دارد

تمامِ دلتنگی‌هایی که داشتی را

تمامِ اجبارِ رفتن و بیهوده، رفتن را

سرم به اندازه‌یِ خیلی سنگین است

به‌قدرِ زیادمی‌ترسم پایت درد بگیرد وُ

نتوانی برگردی

بیایی

وَ در آغوشَ‌م خواب روی!

 بگذار سرم را از پایِ خیال تو بردارم

سنگین است..

خوابت درد می گیرد...

"افشین صالحی"

باید پس از این..

شب صبح شد و باز کسی چشم به راه است..

سخت است بفهمی که رقیبت خود شاه است

من مرد شبانی که فقط زمزمه میکرد: 

"معشوقه م ای کاش به دربار نمی رفت.."

باید چه کنم تا که سزاوار تو باشم؟

باید پس از این شاعر دربار تو باشم..

"ناشناس"

کاش..

هیچکس کاش نباشد نگهش بر راهی

چشم بر در بود و دلبر او دیر کند..

"صائب تبریزی"

لعنتی..

لحظه های آخر سال است و چشمانم به در

لعنتی طاقت ندارم بی تو یکسال دگر...

"ناشناس"

یک روز..

یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم 

از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم ..

"افشین یداللهی"

عمرم به آمدنت قد می دهد؟

این روزها که می گذرند

هر روز در انتظار آمدنت هستم

اما..

ا من بگو که آیا من نیز در روزگار آمدنت هستم؟!

"قیصر امین پور"

پیری زودرس..

مچاله در دهن زندگی اسیر شدن ..

در انتظار خبرهای خوب ، پیر شدن ..

"حامد ابراهیم پور"

مرا دادی به هیچ!

هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود..!

دل گرفتی و ما چون منتظر بودیم ،

ما را در آب و آتش رها کردی..

"احمد رضا احمدی"

لعنت به انتظار..

شب ناگهان چقدر غم انگیز است

وقتی در انتظارترین باشی..

"سید مهدی موسوی"

انتظار بیهوده ..

هر شبم وعده دهی کآیم و من در سر راهت

تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی..

"هاتف اصفهانی"

سوختم ، خاکسترم را باد برد..

یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو...

سوخت در انتظار تو ، جانِ به لب رسیده ام ..

"رهی معیری"

پیر کوی تو شدن ..

حساب کردم و دیدم که با حساب خودم ..

تمام عمر نشسته م به پای آمدنت ...

"ناشناس"

بی چاره ی عشق..

مرگ تسکین ندهد منتظر وصل تو را ...

"بیدل دهلوی"

او هیچ گاه ..

گفت مى آیم... 
سحر شد و نیامد!
نیامد و نخواهد آمد،

زیرا او هیچ پیمانى نبست
که نشکست...
او هیچگاه نسوخته 
تا معناى سوختن را بداند
او هیچ وقت درد نکشیده 
تا بداند درد چیست
او هرگز
در انتظار نمانده 
تا از تلخى انتظار باخبر باشد...! 

"احمد شاملو"

باید که رد شوی از خود ...

گاه باید که رد شوی از خود

یک نفر آن سوی تو منتظر است

"احسان پرسا"