دیدی!
دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم بیفردا گمت کردم
دیدی!
در آن دقایق دیر باور پر گریه گمت کردم
دیدی!
آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی!
حالا بیا به بهانهای تمام شب مغموم گریه را
از آواز نور و تبسم ستاره روشن کنیم...
من به تو از خوابهای آینه اطمینان دادهام..
ریرا!
سرانجام یکی از همین روزها
تمام قاصدکهای خیس پژمرده از خواب خارزار به جانب بیبند آفتاب و آسمان بر میگردند.. "سید علی صالحی "
گفتم روم که چشمت مایل به خواب ناز است
بگشود زلف و گفتا بنشین که شب دراز است...
"موسی همدانی"
محبوب من!
هر شب این موقع از خودم می پرسم
اسم شما روی زبان من چه میکند؟
دم به دم اسم شما را از روی لبم پاک می کنم
ولی باز آواز شما را میخوانم...
هر شب ،
هر شب دهانم بوی اسم شمارا میدهد!
یاد شما در سینه من چکار میکند؟!
"محمد صالح علا"
هوا آرام
شب خاموش
راه آسمانها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی میکند پرواز
رود آنجا که میبافند کولیهای جادو گیسوی شب را..
"فریدون مشیری"
و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی
باز به رویاهای من بازخواهی گشت..
تو مرا ربوده٬؛ مرا کشته؛ مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای...
هم از این روست که هر شب،
تا سپیده دم بیدارم!
عشق همین است در سرزمین من...
من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم!
"سیدعلى صالحى"
من همه این سالها
هر از گاه که خوابت را می بینم،
می بینم باز جایی هستیم انگار
و داریم تن میشوئیم در لمس نور،
و یک جور هوای خاص،
حس عجیب،
میل، مست، حلول، هست...
هی شادمانی بی سبب
شادمانی بی سبب...!
"سید علی صالحی"
نیمه های شب است و بیدارم..
نیمه های شب است و خوابیدی..
کاش هرگز تو را نمی دیدم..
کاش هرگز مرا نمی دیدی..
"اهورا فروزان"
یک ریز به خودم می گویم
تو را خواب دیده ام!
و تو هنگام خواب هی دور من می چرخی..
دلتنگ نگاهت میکنم ،
نگاه بر لب هام میگذاری و میگویی: دوست داشتنی من!
صدای تو می پرد توی چشم هام
و حلقه حلقه اشک درونش می گردد..!
"عباس معروفی"
بشین ، مرو!
چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بشین که با خیال تو ، شب ها نخفته ایم...
"فریدون مشیری"
محبوب من
شما را در خواب دیدم!
سرو قد ، صنوبر قامت و ماه طلعت..
نزدیک تر شدم ، ماه شده بودید!
"محمد صالح علاء"
دارم هِی نیامَدنت را خواب میکنم و آمدنت را خواب میبینم
داشتنت را بغل میکنم و بوسیدنت را خیال میبینم
دارم هِی با تو حرف میزنم
هِی با تو حرف زدن را، گوش میکنم
هر روز کنارِ تو راه میروم، قدم میزنم
خسته میشوم
کنارِ تو دراز میکشم میخوابم!
سلام خوبِ قشنگم
پاهایت درد نگیرد از سنگینی سرم
آخر، سرم پُر از سنگین است
از دِقهایِ انتظار
از نیامدن هایِ، هِی تو
از کجا رفتهای،
راهِ کدام جاده را گرفتهای سنگین است،
بگذار سرم را از پایِ تو بردارم!
تمامِ دردهایی که کشیدی را دارد
تمامِ دلتنگیهایی که داشتی را
تمامِ اجبارِ رفتن و بیهوده، رفتن را
سرم به اندازهیِ خیلی سنگین است
بهقدرِ زیادمیترسم پایت درد بگیرد وُ
نتوانی برگردی
بیایی
وَ در آغوشَم خواب روی!
بگذار سرم را از پایِ خیال تو بردارم
سنگین است..
خوابت درد می گیرد...
"افشین صالحی"
دل من در دل شب خواب پروانه شدن میبیند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند..
"حمید مصدق"
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها ؛
تن مهتاب را گیرم در آغوش..
"فروغ فرخزاد"
به روشنای تو زل میزند سیاهی ها
شبیه غبطه ی جامانده ها به راهی ها
بجز سلام به تو، آن هم اکثراً از دور
چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها؟
به پیشگاه شما سر به زیر می آیم
به سربلندترین شکل عذرخواهی ها
دو لنگه درب حرم باز، مثل آغوشت
همیشه هست پذیرای بی پناهی ها
ازین به بعد ندارند تاب دریا را
که خواب حوض تو را دیده اند ماهی ها
که سنگفرش تو از جنس چشم آهوهاست
و خاک پای تو اکسیر خوش نگاهی ها
دوباره باید ازینجا به جاده زل بزنم
همان حکایت جامانده ها و راهی ها