شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

تو انگار نه انگار..

من  را به گناهی که ” نگاه  تو ” در آن  بود
بردند سر دار و تو انگار نه  انگار
اوج غم این قصه در این  شعر همینجاست
من بی تو پریشان و تو  انگار نه  انگار
دل تنگی  و بی هم نفسی  حال  خرابی ست
روی  دلم  آوار و تو انگار نه  انگار
دور از تو  شده سنگ صبور من دلتنگ
یک گوشه ی دیوار و تو انگار نه انگار
جان می کنم و محو تماشایی و هر روز
این حادثه تکرار و تو انگار نه  انگار
با عشق تو میمانم و میمیرم اگر چه
من می شوم آزار و تو انگار نه انگار..

"حسین عابدی"

این چه شهری‌ست...

بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر
کاندر این شهر، طبیب دل بیماری نیست
یارب این شهر  چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست...!
"همای شیرازی"

اندوه خنده ی اساطیری..

گفتند بخند تا بخندد دنیا..

بر زخم خودش خنده زد آدم اما ،

در خامشی سینه ی ما می بینی

اندوه خدایان اساطیری را؟!

"معصومه صابر"

عاشقانه ...

مدت ‌هاست که برایت چیزى ننوشته‌ام

زندگى مجال نمى‌دهد، غم نان!

با وجود این، خودت بهتر مى‌دانى

نفسى که مى‌کشم تو هستى

خونى که در رگ‌هایم مى‌دود

و حرارتى که نمى‌گذارد یخ کنم

امروز بیشتر از دیروز دوستت مى‌دارم

و فردا بیشتر از امروز..

و این ضعف من نیست

قدرت تو است..

"احمد شاملو"

خواندی مرا تا...

تو مرا خواندی و راندی که پر از غم باشم

که دل  آشفته ترین آدم عالم باشم

تا که آیینه مرا پیر نشانم بدهد

تا سرافکنده تر از آنچه که هستم باشم...

"علی الوندی"

حال ما خوب است اما..

حال مرا هرکسی می پرسد بگو: خوب است...

اشکش روان

اندوه جاری

زخم ها کاری ست..

"حسین دهلوی"

افهم..

دنیا حکایت تلخی ست از درد و غصه و ماتم..

دنیا حکایت تلخی ست..

افهم علیرضا!

افهم..

"علیرضا قزوه"

...

دلم یک ترانه غمگین خارجی می خواهد!

با زبانی که نمیفهمم چیست!

میخواهم به دردی که نمیدانم چیست ، 

زار زار گریه کنم!

"بهرنگ قاسمی"

فرار به تو..

مانده ام با خودم چه کار کنم!

قصد دارم به "تو" فرار کنم!

تو که در چشم هات خشم و غم است..

تو که دیوانگیت محترم است...

"سیدمهدی موسوی"

چرا بهترم..

بیماری من شد سبب پرسش معشوق 

می میرم از این غم که چرا بهترم امشب .. 

"صائب تبریزی"

نمیدانم چه خواهد شد...

کنارم هستی و دوری..

 نمیدانم چه خواهد شد!

نقاب خنده هایم را غمی مردانه می گیرد..

"ناشناس"

مثل تنهایی خودم..

میروم طرح غصه ای باشم

مثل اندوه خالکوبی هاش

میروم تا که دست بردارم

از جهان مخوف خوبی هاش !

مثل تنهایی خودم ساکت..

مثل تنهایی  خودم سر سخت..

مثل تنهایی ِخودم وحشی..

مثل تنهایی خودم بدبخت !

"علیرضا آذر"

سهم من از زنانگی م..

در شهر پرسه میزنم و درد میکشم..

در کوچه راه میروم و گریه میکنم..

در خانه چای میخورم  و ضجه میزنم..

سهم من از زنانگی م یک جهان غم است..

"اهورا فروزان"

یار جستم..

یار جستم که غم از خاطر غمگین ببرد

نه که جان کاهد و دل خون کند و دین ببرد...

"ناشناس"

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد..

چه کند با غم تو

این دل آشفته ی من..؟

"سیمین بهبهانی"

شب های بیداری..

بشین ، مرو!

چه غم که شب از نیمه رفته است؟

بشین که با خیال تو ، شب ها نخفته ایم...

"فریدون  مشیری"

دلیل واهی...

تنم خلاصه ای از غم بود

اگرچه ظاهری عادی داشت

لبم برای نخندیدن

دلیل های زیادی داشت..

"حامد ابراهیم پور"

عهد نشکستم..

اگرچه نام من از نامه های تو افتاد

"اگرچه خرمن عمرم غم تو داد به باد"

اگرچه دست تو هرگز نبود در دستم 

"به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم"!

"وحید  نجفی"

خوش آمدی

غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی

با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ میزنند

می بینمت برای تماشا خوش آمدی..

"فاضل نظری"

دل تنگم

من چه در وهم وجودم چه عدم ، دل تنگم
از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگم
راز گل کردن من خون جگرخوردن بود
از درآمیختن شادی و غم ، دل تنگم 
"فاضل نظری"

ادمی دیگر...

چنان چسبانده ام هر تکه از دل را به یکدیگر..

که کم کم می شوم بعد از غم تو آدمی دیگر..

"فرامرز عرب عامری"

...

کاش هرگز تو را نمی دیدم

این جهان بی بهانه  هم غم داشت!

زندگی بی تو هم مرا می کشت ،

این جهنم فقط تو را کم داشت..

"اهورا فروزان"

من خود آن سیزده م..

من اندوهگین نیستم!

خود اندوه عالمم!

و سرزمینی در سینه م گریه میکند..

"غاده السمان"

زمستان سرد..

چه زمستان غم انگیز بدی خواهد شد...!

ماه دی باشد و آغوش کسی کم باشد..

"انسیه آرزومندی"

مثل تنهایی خودم سرسخت..

به خنده گفتی تنها نبینمت

گفتم غم تو مانده و شب های بیکران با من..

"فریدون مشیری"

زندگانی نیست!

خسته م دیگر از این در قامت غم زیستن

با بهشت نسیه در نقد جهنم زیستن

زندگانی نیست تمرین فراوان مردن است

شرم می آید مرا زینگونه کم کم زیستن..

"حسین جنتی"

...

عیب است عاشق باشی و اشک نریزی!

ای چهره ی غمگین من 

کو آبرویت!؟!

"مهدی فرجی"

تا به کی سوختن..

جرعه ای بخش که چون لاله ز  غم سوخته ایم..

تا به کی بشکنی از سنگ ستم ساغر ما..؟

"ناشناس"

دورتر ازاینم نکن..

جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار..

آخر غمت به دوش دل و جان کشیده م..

"شهریار"