شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

تو انگار نه انگار..

من  را به گناهی که ” نگاه  تو ” در آن  بود
بردند سر دار و تو انگار نه  انگار
اوج غم این قصه در این  شعر همینجاست
من بی تو پریشان و تو  انگار نه  انگار
دل تنگی  و بی هم نفسی  حال  خرابی ست
روی  دلم  آوار و تو انگار نه  انگار
دور از تو  شده سنگ صبور من دلتنگ
یک گوشه ی دیوار و تو انگار نه انگار
جان می کنم و محو تماشایی و هر روز
این حادثه تکرار و تو انگار نه  انگار
با عشق تو میمانم و میمیرم اگر چه
من می شوم آزار و تو انگار نه انگار..

"حسین عابدی"

باران باش!

دوباره زنده کن این خسته‌ ی خزان‌ زده را
حلول کن به تنم،
 جان ببخش و جانان باش!
کویر تشنه ‌ی عشقم
 تداوم عطشم
دگر بس است!
 ز باران مگوی، 
باران باش!
"حسین منزوی "

توبه...؟!

مانده ام ایراد این العفو ها در چیست

 که 

بوسه های بعد استغفار طولانی تر است ...!

 "علی عطری"

شب جادو..

از شب جادو عبورم دادی و دیدم

نبود جادویی از سحر چشمان تو پر اعجازتر..!

"علیرضا قزوه"

دردانه ی من...

گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد

ما تو را در همه عالم  نشناسیم نظیـر..ـ

"سعدی" 

این چه شهری‌ست...

بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر
کاندر این شهر، طبیب دل بیماری نیست
یارب این شهر  چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست...!
"همای شیرازی"

صبح یعنی..

صبح یعنی بغلم باشی و بیدار شوم

و پریشان کُندم موی بهم ریخته ات!

"امیرحسین اثناعشری"

دردم این است..

دردم این است  که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم..
تا جنون فاصله‌ای نیست  از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد چون فروغ نگه‌ت 
ورنه دیگر به چه کار آیم  من ...؟!
"مهدی اخوان ثالث"

ای یار دلنواز..

دل مبر... 
یا جان ببر!
ای دلنواز  جان گداز...
"فیض کاشانی"

تو با من آشتی کردی ولی..

کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی‌بخشم!

تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم...

"فاضل نظری"

تو با من باشی..

روزهایی که باهمیم

از سرنوشتم راضی ام ...

"محمد صالح علا"

یاد تو روی لب های من چه میکند؟!

محبوب من!

هر شب این موقع از خودم می پرسم

اسم شما روی زبان من چه میکند؟ 

دم به دم اسم شما را از روی لبم پاک می کنم

 ولی باز آواز شما را میخوانم...

هر شب ،

هر شب دهانم بوی اسم شمارا میدهد!

یاد شما در سینه  من چکار میکند؟! 

"محمد صالح علا"

اگر تو نبودی...

اگر تو نبودی عشق نبود

همینطور اصراری برای ادامه ی زندگی

اگر تو نبودی زمین یک زیرسیگاری گلی بود

جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها

اگر تو نبودی من کاملا بیکار بودم!

هیچ کاری در این دنیا ندارم

جز دوست داشتن تو...

"رسول یونان"

آغوش تو دریاست..

انگار با تمام جهان وصل می شوم

در لحظه ای که می کشمت تنگ در بغل!

"حسین منزوی"

جای تو باشد..

دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم

تا جای تو باشد..!

"سعدی"

عاشقانه ...

مدت ‌هاست که برایت چیزى ننوشته‌ام

زندگى مجال نمى‌دهد، غم نان!

با وجود این، خودت بهتر مى‌دانى

نفسى که مى‌کشم تو هستى

خونى که در رگ‌هایم مى‌دود

و حرارتى که نمى‌گذارد یخ کنم

امروز بیشتر از دیروز دوستت مى‌دارم

و فردا بیشتر از امروز..

و این ضعف من نیست

قدرت تو است..

"احمد شاملو"

می شناسمت..

می‌شناسمت آفریدگار و یار روشنی!

دست‌های تو 

پلی  به رویت خداست...

"شفیعی کدکنی"

دردم از یار است و درمان نیز هم..

بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا

درمان که بگذریم ،

دعا هم نمی کند...

"سجاد سامانی"

رحمت عام

هلاک  شیوه ی لطف توام 

ولی صد حیف...

که التفات تو چون رحمت خدا،

عام ست!

"نصیر همدانی"

گریزان ازخواب..

همه خفتند و
من دلشده را خواب نبرد...
"مولانا"

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند..

جذامیان دلم پیرند

و دست های تو اکسیرند

جوانشان کن اگر  آنی...

"حسین صفا"

اگر میدانستم...

من اگر می‌دانستم دنیا اینقدر شلوغ است

نمی‌آمدم!

صبر می‌کردم بعدها...

آخر اینهمه راه آمدم؛ 

دلم می‌خواست تنها تو را ببینم...

دلم می‌خواست تو را تنها ببینم...

"عباس معروفی"

در آغوش خودت پیر شوم...

حس خوبی‌ست در آغوش خودت پیر شوم 

اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم

آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم

با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم..

حس خوبی‌ست نفسهای تو را لمس کنم

آنقدر سیر ببوسم، نکند سیر شوم؟

درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد 

حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم!

باید ابراز کنم نیت رویایم را 

باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم

یک غزل باشم و تا مرز جنونت ببرم 

پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم

اولین تار سفید سر من را دیدی 

حس خوبی‌ست در آغوش خودت پیر شوم...

"صنم نافع"

کشنده خواب های من..

و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی

باز به رویاهای من بازخواهی گشت..

تو مرا ربوده٬؛ مرا کشته؛ مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای...

هم از این روست که هر شب،

تا سپیده دم بیدارم!

عشق همین است در سرزمین من...

من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم!

"سیدعلى صالحى"

بگو با من..

در آغاز محبت گر پشیمانی؛ 

بگو با من...

که ‌من هم دل‌ ز مهرت برکنم تا فرصتی دارم...

"رفیعی کاشانی"

خیال باطل

تا قبل از در آغوش گرفتنش گمان می کردم

زندگی فقط زنده بودن است!

"سید علی صالحی"

تمنا..

جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم!

بجز از جان ز من آخر چه تمناست تو را...؟!

"خواجوی کرمانی"

مژدگانی!

مرا به خلسه می برد حضور ناگهانی ات

سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت

 بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای...

سپس سر مرا ببَر به جای مژدگانی ات..

"کاظم بهمنی"