شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

قامت بلند صبر..

هزار سال پیش شبی که ابر اختران از دوردست می‌ گذشت از فراز بام من
صدام کرد!
چه آشناست این صدا ،
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش..
همان که از درون من صدام می‌ کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها پی تو گشته‌ام
ستاره‌ ای نگفت کز این سرای بی کسی، کسی صدات می‌کند؟
هنوز دیر نیست!
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست!
عزیز هم‌ زبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟!

"هوشنگ ابتهاج"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد