شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

می شناسمت..

می‌شناسمت آفریدگار و یار روشنی!

دست‌های تو 

پلی  به رویت خداست...

"شفیعی کدکنی"

خواب و خیال..

خفته بودم که خیال تو به دیدار من آمد

کاش آن دولت بیدار مرا بود دوامی..

"شفیعی کدکنی"

این همه در نگاه من ...

این همیشه ها و بیشه ها

این همه بهار و این همه بهشت..

این همه بلوغ باغ و بذر و کشت ..

در نگاه من ..

پر نمی کند جای  خالی تو را ..

"شفیعی کدکنی"

دوای دل..

گیریم خنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست ؛

نوش دارویی..

شرابی..

شیونی..

شعری به کارش می کنیم..

دل که چرکین شد ،

چه کارش می کنیم؟!

"شفیعی کدکنی"

آرزو ...

بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته م

فهرست تمام آرزوهای منی..!

"شفیعی کدکنی"

گل صدایت ...

اگر می شد صدا را دید 

چه گل‌هایی! 

چه گل‌هایی! 

که از باغ صدای تو 

به هر آواز می‌شد چید...!

اگر می شد صدا را دید...

"محمد رضا شفیعی کدکنی"