این همیشه ها و بیشه ها
این همه بهار و این همه بهشت..
این همه بلوغ باغ و بذر و کشت ..
در نگاه من ..
پر نمی کند جای خالی تو را ..
"شفیعی کدکنی"
گیریم خنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست ؛
نوش دارویی..
شرابی..
شیونی..
شعری به کارش می کنیم..
دل که چرکین شد ،
چه کارش می کنیم؟!
"شفیعی کدکنی"
اگر می شد صدا را دید
چه گلهایی!
چه گلهایی!
که از باغ صدای تو
به هر آواز میشد چید...!
اگر می شد صدا را دید...
"محمد رضا شفیعی کدکنی"