نگران نباش اگر
لب های تو را سانسور می کنند ، شعرهای مرا نقطه چین!
از این به بعد
در چاپخانه های زیرزمینی
تو را خواهم بوسید...!
"رضا کاظمی"
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم
با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم..
حس خوبیست نفسهای تو را لمس کنم
آنقدر سیر ببوسم، نکند سیر شوم؟
درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد
حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم!
باید ابراز کنم نیت رویایم را
باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم
یک غزل باشم و تا مرز جنونت ببرم
پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم
اولین تار سفید سر من را دیدی
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم...
"صنم نافع"
سحر رسید بیا پیش چشم های خدا
مرا شبیه صدای اذان بلند ببوس!
گناه بازوی تب کرده ات به گردن من
بهشت را به جهنم نمی برند ببوس...!
"حسین غیاثی"
مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو
"من ملک بودم و فردوس برین ..."
اما او بوسه ای داد به من،
عرش خدا ریخت بهم..
"علیرضا آذر"
عشق تو با هر نفس آب حیاتم می دهد
این سراب عاشقی آخر به بادم می دهد
گر کنی با دل من در همه عمر جور و جفا
رنگ چشمان سیاهت هی قرارم می دهد
من و تو افتاده ایم فرسنگ ها از هم جدا
دوریت هر ثانیه دارد عذابم می دهد
گرچه من بی سر و سامان شده م آخر عمر
عشق تو در وقت پیری اعتبارم می دهد..
می شوم با هر نگاهت مست ای آهوی من
ناز چشمان تو هر لحظه شرابم می دهد..
من که بی دینم ولی تو چادری ، با این وجود
حسرت لب های تو آخر وفاتم می دهد..
"سعید گشول"
دارم هِی نیامَدنت را خواب میکنم و آمدنت را خواب میبینم
داشتنت را بغل میکنم و بوسیدنت را خیال میبینم
دارم هِی با تو حرف میزنم
هِی با تو حرف زدن را، گوش میکنم
هر روز کنارِ تو راه میروم، قدم میزنم
خسته میشوم
کنارِ تو دراز میکشم میخوابم!
سلام خوبِ قشنگم
پاهایت درد نگیرد از سنگینی سرم
آخر، سرم پُر از سنگین است
از دِقهایِ انتظار
از نیامدن هایِ، هِی تو
از کجا رفتهای،
راهِ کدام جاده را گرفتهای سنگین است،
بگذار سرم را از پایِ تو بردارم!
تمامِ دردهایی که کشیدی را دارد
تمامِ دلتنگیهایی که داشتی را
تمامِ اجبارِ رفتن و بیهوده، رفتن را
سرم به اندازهیِ خیلی سنگین است
بهقدرِ زیادمیترسم پایت درد بگیرد وُ
نتوانی برگردی
بیایی
وَ در آغوشَم خواب روی!
بگذار سرم را از پایِ خیال تو بردارم
سنگین است..
خوابت درد می گیرد...
"افشین صالحی"
اگر صیاد من باشم ،
اگر صیدم تو باشی ،
آه!
چه بی رحمانه خواهم خورد
لب های شکارم را ..!
"مهتاب یغما"
یک بوسه زدی بر لب من و جانم به لب آمد ..
یک بوس دگر ، کار تمام است به والله...!
"سجاد شهیدی"
می ترسم از چشمات که سگ دارن
تحمیلیه این جنگ میفهمی؟!
با بوسه هات خلع سلاحم کن..
دلتنگم..
دلتنگ!
میفهمی؟!
"ناشناس"
نگران نباش اگر
لب های تو را سانسور می کنند ، شعرهای مرا نقطه چین!
از این به بعد
در چاپخانه های زیرزمینی
تو را خواهم بوسید...!
"رضا کاظمی"
صبح می بوسم تو را
شب توبه می گیرد مرا ..
صبح مشتاقم ولی ،
شب حال استغفار نیست ..
"سعدی"
مجال من همین باشد:
که پنهان عشق او ورزم ، کنار و بوس و آغوشش..
چه گویم؟!
چون نخواهد شد...
"حافظ"
مادرم گفت: عشق را ببوس و بگذار کنار..
باشد ؛
بیا اول ببوسمت
بعد مذاکره میکنیم چه کسی کنار برود!
"سجاد شهیدی"
من حیا کردم از او
او بی حیایی می کند!
می پرد یک بوسه می گیرد ، هوایی میکند..!
"ناشناس"
چقدر می ترسم تو را نبوسیده از دنیا بروم!
اصلا کجا می توانم بروم؟
وقتی می دانم تمبرها
تا لبان پاکت را نبوسند
به هیچ کجا نمی رسند!