شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

قرآن گشوده..

با وضو آمد به قصد لیله الفرقت ، علی!

ابن ملجم در شب احیا چه قرآنی گشود...!

"قاسم صرافان"

سهم من از عشق..

همه ی سهم من ازعشق همین شد که گلی

گوشه ی خاطره ت جا بگذارم بروم..

"قاسم صرافان"

نذرهای بی جواب ...

تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی

جای دل ، از بخت بد،

 دلبر خودش چرخید و رفت...!

"قاسم صرافان"