شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

کابوس!

در خواب دیدم دیگری بوسیده رویت را..

این خواب ها را غالبا کابوس می نامند!

"سجاد شهیدی"

سر آمدم..

آسوده دلبری کن و فکر کسی نباش..

من روزگار سخت تو بودم سر آمدم..

"سجاد شهیدی"


اینجا..

اینجا برای گریه درست است شانه نیست..

اما هرآن قدر که بخواهی بهانه هست..

"سجاد شهیدی"

بوسه ی آخر..

یک بوسه زدی بر لب من و جانم به لب آمد .. 

یک بوس دگر ، کار تمام است به والله...! 

"سجاد شهیدی"

حلال است..؟!

گیرم که حرام است لبی تر کنم از تو..

پیش نظرت تشنه بمیرم چه؟!

حلال است...؟!

"سجاد شهیدی"

فدای سرت ..

مردت این روزهای سخت از درد

قرص اگر خورد هم فدای سرت!

زندگی کن عزیز ، راحت باش..

مرد تو مُرد هم... فدای سرت...!

"سجاد شهیدی"

بیچاره و مفلوک و اسیر تو منم ، من..

به تو وابسته شدن ،

خانه خرابی دارد ..

"سجاد شهیدی"

آه از نگاهت..

آسمان یک سره از صبح چرا می گرید...؟

به گمانم که نگاهت به کسی افتاده ست...

"سجاد شهیدی"

آخ ...

آه لعنت به این شبایی که ... 

آخ لعنت به ما ،به مایی که ... 

تف به پایان ماجرایی که ... 

شعر را می برد به جایی که... 

[می کند صبر و می نویسد شعر] 

شعر،واگویه های مردی که ... 

چشم پف کرده،روی زردی که ... 

داغ سیگار و آه سردی که ... 

داستان ،داستان دردی که ... 

[می خورد بغض و می نویسد شعر ] 

شعر،ناگفته های لالی که ... 

صبح را شب کند به حالی که .... 

می کشد نقشه در خیالی که ... 

آخر قهوه ،توی فالی که ... 

[می برد رنج و می نویسد شعر ] 

شعر،چشمان آس و پاسی که ...

 می نشیند ته کلاسی که ... 

پرت پرت است این حواسی که ... 

قل اعوذ به رب ناسی که ... 

[می چکد اشک و می نویسد شعر] 

شعر ،اشک ست در نگاهی که ... 

چشمها دوخته به راهی که ... 

یوسفی مانده قعر چاهی که ... 

شعر یعنی صدای آهی که .... 

[می کشد آه و می نویسد شعر]

شعر،تلخی انتظاری که ... 

خاطرات خوش بهاری که ... 

خلوت آخر قراری که ... 

ترس بوسیدن و فراری که ..

[می دهد جان و ..]

"سجاد شهیدی"

ببوس و کنار بگذار!

مادرم گفت: عشق را ببوس و بگذار کنار.. 

باشد ؛ 

بیا اول ببوسمت  

بعد مذاکره میکنیم چه کسی کنار برود! 

"سجاد شهیدی"