شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

...

عیب است عاشق باشی و اشک نریزی!

ای چهره ی غمگین من 

کو آبرویت!؟!

"مهدی فرجی"

تنهایی..

یک عمر در خود ریختم تنهایی خود را ..

انگار کن کوهی که آتش بر جگر دارد..

دلشوره ای دارم ..

گمانم ماهی سرخی ، در عمق دریایی به قلابی نظر دارد..

"مهدی فرجی"

وای اگر بی تو سحر شود..

نگرانم که پیامی ندهی صبح شود..

ای به هم ریختنت ساعت ِ خواب آشوبم..

"مهدی فرجی"

بی طاقتی..

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم

وای از تو چه سخت است همینقدر جدایی!

"مهدی فرجی"

قدر یک قاصدک...

نه سراغی 

نه سلامی..

خبری می خواهم..

قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم...

"مهدی فرجی"

زهر یاد..

یاد من کن!

یاد من زهر هلاهل نیست...!

"مهدی فرجی"

...

من در پی رد تو کجا و تو کجایی؟

دنبال تو دستم نرسیده است به جایی..

ای بوده که مثل تو نبوده است ، نگو هست ..

ای رفته که در قلب منی گرچه نیایی...

"مهدی فرجی"

وای اگر..

حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت..

وای اگر چشم بخواند غم ناپیدا را..

"مهدی فرجی"