شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

قسمت من..

هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا...
وانچه دیدم به مکافات جفا بود،جفا...
شربت من ز کف یار الم بود، الم ..
قسمت من ز در دوست بلا بود، بلا..
"فروغی بسطامی"

منم منم ، من تو..

آنکه آسان می سپارد جان به دیدارت ،

منم..

"فروغی بسطامی"

ویرونه..

گفتم آباد توان ساخت دلم را؟

گفتا حسن این خانه همین است که ویران ماند..

"فروغی بسطامی"

بیچاره من..

دلم از نرگس بیمار تو ، بیمارتر است..

چاره کن درد کسی کز همه ناچار تر است..!

"فروغی بسطامی"

چه میزنی..

دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو ..

زخم دگر چه می زنی صید به خون تپیده را ..

"فروغی بسطامی"

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق..

رشته ی عمر پاره شد بس که ز دست جور او

دوخته م به یکدگر سینه ی پاره پاره را ..

"فروغی بسطامی"

خراب اندر خراب است ..

فارغم در غم عشق تو ز ویرانی دل ..

که خرابی نرسد مملکت ویران را ..

"فروغی بسطامی"

به سوی مویت روانه ..

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

آه از این راه که باریکتر از موی تو بود!

رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت

که ره قافله‌ی دیر و حرم، سوی تو بود...

"فروغی بسطامی"