شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

بی تو کجا برم؟

گر بر کنم دل از تو 

و بردارم از تو مهر

آن مهر بر که افکنم؟

 آن دل کجا برم؟

"حافط"

خانه برانداز

حالیا خانه بر انداز دل و دین من است

تا در آغوش که می خسبد و همخانه ی کیست..

"حافظ"

مستحق هجران

لاف عشق و گله از یار؟!

زهی لاف دروغ..

عشقبازان چنین ، مستحق هجرانند..

"حافظ"

آرزوی وصل..

حالی خیال وصلت

خوش می دهد فریبم..

"حافظ"

شب آرزوها...

فقیر و خسته به درگاهت آمده م

رحمی..

که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز...


"حافظ"

بهای وصلت ...

بهای وصل تو 

گر جان بود ،

خریدارم..

"حافظ"

نشد..

گداخت جان

که شود کار دل تمام ..

و نشد..!

"حافظ"

پای شکسته بمردیم ..

از پای فتادیم چو آمد غم هجران ..

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت ..

"حافظ"

اگر بیایی..

درآ

که در دل خسته توان درآید باز..

"حافظ"

به چه جرم...؟

چه جرم کرده ام ای جان و دل به حضرت تو ..

که طاعت من بیدل نمی شود مقبول..

"حافظ"

نخوهد شد...

مجال من همین باشد:

که پنهان عشق او ورزم ، کنار و بوس و آغوشش..

چه گویم؟!

چون نخواهد شد...

"حافظ"

از صبا پرس..

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح

بوی زلف تو همان مونس جان است که بود..

"حافظ"