گر بر کنم دل از تو
و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟
آن دل کجا برم؟
"حافط"
حالیا خانه بر انداز دل و دین من است
تا در آغوش که می خسبد و همخانه ی کیست..
"حافظ"
لاف عشق و گله از یار؟!
زهی لاف دروغ..
عشقبازان چنین ، مستحق هجرانند..
حالی خیال وصلت
خوش می دهد فریبم..
فقیر و خسته به درگاهت آمده م
رحمی..
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز...
بهای وصل تو
گر جان بود ،
خریدارم..
گداخت جان
که شود کار دل تمام ..
و نشد..!
از پای فتادیم چو آمد غم هجران ..
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت ..
درآ
که در دل خسته توان درآید باز..
چه جرم کرده ام ای جان و دل به حضرت تو ..
که طاعت من بیدل نمی شود مقبول..
مجال من همین باشد:
که پنهان عشق او ورزم ، کنار و بوس و آغوشش..
چه گویم؟!
چون نخواهد شد...
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود..