به زنی سرد شده در دل تابستانت!
به زنی رقص کنان در وسط بارانت!
به زنی خسته از این آمدن و رفتن ها
به زنی بیشتر از تو، تنها..!
"سید مهدی موسوی"
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای مثلا
بعدش احساس می کنی انگار ، سخت دلتنگ و خسته ای مثلا
در همان لحظه ای که این احساس مثل یک ابر بی دلیل آنجاست
شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته ای مثلا ؟
که دلی را شکسته ای و سپس ابرهای ملامت آمده اند
پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته ای مثلا
مثلاهای مثل این هر شب ، دلخوشیهای کوچکم شده اند
در تمام ردیف های جهان ، تو کنارم نشسته ای مثلا
و دلی را که این همه تنهاست ، ژاپنی ها قشنگ می فهمند
مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته ای مثلا
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای اما
من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته ای مثلا
"سید مهدی نقبایی"
میروم طرح غصه ای باشم
مثل اندوه خالکوبی هاش
میروم تا که دست بردارم
از جهان مخوف خوبی هاش !
مثل تنهایی خودم ساکت..
مثل تنهایی خودم سر سخت..
مثل تنهایی ِخودم وحشی..
مثل تنهایی خودم بدبخت !
"علیرضا آذر"
غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
می بینمت برای تماشا خوش آمدی..
"فاضل نظری"
باید از آن چشم بی احساس می فهمیدمت
ای که با من بودنت از ترس تنها ماندن است..
"حسین دهلوی"
به خنده گفتی تنها نبینمت
گفتم غم تو مانده و شب های بیکران با من..
"فریدون مشیری"
من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه..
از من تازه مسلمان بگذر..
بگذر ، از سر پیمان بگذر..
"افشین یداللهی"
دوباره نیمه شب است و
خودت که میدانی..
من و خیال تو و این سکوت طولانی..
"ناشناس"
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه..
اشکی به زخم دوید ؛ ناگاه..
دیدم که هنوز عاشقم آه..
"فریدون مشیری"
یک عمر در خود ریختم تنهایی خود را ..
انگار کن کوهی که آتش بر جگر دارد..
دلشوره ای دارم ..
گمانم ماهی سرخی ، در عمق دریایی به قلابی نظر دارد..
"مهدی فرجی"
من در این گوشه که از دنیا بیرون ست
آسمانی به سرم نیست..
از بهاران خبرم نیست..
"ه.الف.سایه"