شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

دردم از یار است و درمان نیز هم..

بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا

درمان که بگذریم ،

دعا هم نمی کند...

"سجاد سامانی"

نمی دانستم..

چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم 

هیچ از این دشمن خونریز نمی‌دانستم

در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق 

چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمی‌دانستم

گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟ 

گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم

بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد 

گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم

عشق اگر پنجره‌ای باز نمی کرد به دوست 

مرگ را اینهمه ناچیز نمی‌دانستم...

"سجاد سامانی"

طوفان..

ظاهری آرام دارد

باطن طوفانی م..

"سجاد سامانی"

سهم من..

ماهی تنهای تنگم ، کاش دست سرنوشت

برکه ای کوچک به من  میداد ، دریا پیشکش..

"سجاد سامانی"

رقابت ناسالم!

زخم خوردم گاهی از ایشان و گاه از چشم تو..

با رقیبان بر سر جانم رقابت داشتی!

"سجاد سامانی"

من همانم که..

چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد..

من همانم که پسندید و پسندیده نشد..

"سجاد سامانی"

داستان دارد..

کاری که با من کرد دنیا ، داستان دارد..

شرحش نخواهم داد اما..

داستان دارد!

"سجاد سامانی"

شکست..

که ام؟

مبارز سستی که در میانه جنگ ،

به دست دشمنم افتاده است شمشیرم..

"سجاد سامانی"

اگر می شد..

دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا

به هم رسیدن ما خوب بود ، اگر می شد..

"سجاد سامانی"

آدم نشود آدم ..

درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت ..

ای روزگار سیلی محکم تری بزن!

شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم ..

"سجاد سامانی"

تو بمان و دگران ..

باشد تو نیز بر جگرم  خنجری بزن ..

با من دم از هوای کس دیگری بزن ..

پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت ..

روزی به آشیانه من هم سری بزن ..

"سجاد سامانی"

آه..

توبه ات از روزهایم عشق بازی را گرفت ..

آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است ..

"سجاد سامانی"

ویرانه ی عشق..

دلم چون صخره محکم بود 

اما عشق کاری کرد

که این ویرانه مدت هاست 

محتاج مرمت هاست ..

"سجاد سامانی"