شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

مژدگانی!

مرا به خلسه می برد حضور ناگهانی ات

سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت

 بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای...

سپس سر مرا ببَر به جای مژدگانی ات..

"کاظم بهمنی"

زنده برگشتم..

من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی ...

زنده برگشتم و انگیزه ی  پرواز پرید !

"کاظم بهمنی"

موهاش دنیام بود..

خواستم  دست به موی ش ببرم خواب شود..

عطر گیسوش چنان بود که بی هوشم کرد!

"کاظم بهمنی"

خدای من..

وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست..

اشتباه است مرا دورتر از این کردن..

"کاظم بهمنی"

این است عید من..

دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی..

مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من..

"کاظم بهمنی"

قدم ..

فکر کردی چیست موزون می کند شعر مرا؟

در قدم برداشتن های تو دقت می کنم..!

"کاظم بهمنی"

مدارا...

با غمت گاهی نباید ساخت ،

باید گریه کرد ..!

"کاظم بهمنی"

مادرم ..

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را ..

"کاظم بهمنی"

الغوث الغوث..

سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد..

به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را ...

به خوابم آمدی حالا نفس بالا نمی آید ..

بگویم یا نگویم "یا غیاث المستغیثین" را ..؟!

"کاظم بهمنی"

سکوت دلم ...

مثل یک دیوانه ی لال بریده از همه ..

هم کلامی های من با خویش طولانی تر است ...!

"کاظم بهمنی"

ساده نگذر..

ساده از "من بی تو می میرم" گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم ..

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید ..

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم...!

"کاظم بهمنی"

حفظ کن این غزلم را..

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید..

بفرستند رفیقان به تو این بندش را ..

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر..

لای موهای تو گم کرد خداوندش را ..

"کاظم بهمنی"

سهم من از تو...

سهمم از وصل تو کم نیست..

همین دیشب بود ، روی یک کاغذ تر ،

بوسه زدم نامت را ...!

"کاظم بهمنی"

مبهوت توام...

این دهان باز و چشم بی تحرک را ببخش!

آنقدر جذابیت داری که حیرت می کنم!

"کاظم بهمنی"