شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

دلیل گریه های یعقوب..

طعنه های اهل کنعان  تلخ تر از مردن است ..

دوری یوسف دلیل گریه ی یعقوب نیست ..

*محمد شیخی

خاطراتت را بیاور..

زخم من با زخم های تازه بهتر می شود..

خاطراتت را بیاور ، حالم اصلا خوب نیست ..!

"محمد شیخی"

سهم ما..

سهم ما از زندگانی خلوتی با حسرت است
چون پلنگی ناامید، از ماه باید بگذریم..

"محمد شیخی"

ترس..

محدوده ی بازی من محدود شد با تو

شاهم ولی از کیش یک سرباز می ترسم ...

"محمد شیخی"

شب دراز است ...

در هیاهوی شب عشق کسی یاد تو نیست ..

دل بیچاره به امید که اینجا ماندی..؟!

"محمد شیخی"

عاشق پیشگی..

گرچه یادی نکند پیش خود اما همه شب..

دم به دم خاطر او می گذرد از نظرم..

"محمد شیخی"

امید واهی..

هر زمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی ..

این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد..

"محمد شیخی"

این من ، بدون تو ..

این منم غمگین ترین دیوانه ی غمگین شهر..

مثل فرهادی که تلخی دیده از شیرین شهر..

دل شسکتن بعد تو در شهر ما مرسوم شد..

کاش می دیدی چه کرده رفتنت با دین شهر..

"محمد شیخی"

استخوان لای زخم ..

طعنه های اهل کنعان  تلخ تر از مردن است ..

دوری یوسف دلیل گریه ی یعقوب نیست ..

زخم من با زخم های تازه بهتر می شود..

خاطراتت را بیاور ، حالم اصلا خوب نیست ..!

"محمد شیخی"

شاهم ولی ...

محدوده ی بازی من محدود شد با تو ..

شاهم ولی از کیش یک سرباز می ترسم ...!

"محمد شیخی"

باران تویی.. به خاک من بزن...

ماجراها زیر باران ماندنی تر می شوند..

میروی از پیشم اما روز بارانی نرو...

"محمد شیخی"

یادگاری عشق..

رفت اما یادگاری بین ما جا مانده است

حسرت او بر دل ما ، حق ما بر گردنش...!

"محمد شیخی"