شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شکستن

چنان گرفته دلم از جهان که مثل سکوت

اگر به نام صدایم کنند می شکنم ..

"سعید صاحب علم"

زخم تازه

او که همدردم شده گویا خودش هم درد بود..

او خودش زخم همان مرهم که می آورد بود..

"سعید صاحب علم"

فریب عشق..

مثل یک ساعت از رونق و کار افتاده

هر که در عشق رکب خورده ، کنار افتاده!

"سعید صاحب علم"

بوی تو ...

نیمه جان با نفس بوی تو بر می گردد

این مبارز که به اردوی تو بر می گردد..

ای به دلدادگی ت شیفته با این عاشق

مچ نینداز که بازوی تو بر می گردد..

"سعید صاحب علم"

کم نیاوردم ..

شبیه کودکی پیش رفیقانش زمین خورده

درونم بغض بی رحمی ست ،

اما کم نیاوردم..

"سعید صاحب علم"

ای مشک آبروداری کن..

خود را برسان به خیمه ها..

یاری کن!

با این یل زخم خورده همکاری کن..

یک تیر تو خورده ای و من چندین تیر..

این مشک!

بیا و آبروداری کن..

"سعید صاحب علم"

الهی گاهی نگاهی..

خداوندا 

اگر جایی دلی بی تاب دلدار است ..

نمیدانم چطور اما..

خودت پادرمیانی کن!

"سعید صاحب علم"

زندان قصر..

آغوش با شکوه تو زندان من شده است.. 

"زندان قصر" نام قشنگی برای توست...  

"سید سعید صاحب علم"

فصل تا فصل پاییز..

فصل تا فصل خدا ، بی تو هوا یک نفره ست..!

از سرم میل به پاییز و بهار افتاده..

"سعید صاحب علم"