او که همدردم شده گویا خودش هم درد بود..
او خودش زخم همان مرهم که می آورد بود..
"سعید صاحب علم"
نیمه جان با نفس بوی تو بر می گردد
این مبارز که به اردوی تو بر می گردد..
ای به دلدادگی ت شیفته با این عاشق
مچ نینداز که بازوی تو بر می گردد..
"سعید صاحب علم"
شبیه کودکی پیش رفیقانش زمین خورده
درونم بغض بی رحمی ست ،
اما کم نیاوردم..
"سعید صاحب علم"
خود را برسان به خیمه ها..
یاری کن!
با این یل زخم خورده همکاری کن..
یک تیر تو خورده ای و من چندین تیر..
این مشک!
بیا و آبروداری کن..
"سعید صاحب علم"
خداوندا
اگر جایی دلی بی تاب دلدار است ..
نمیدانم چطور اما..
خودت پادرمیانی کن!
"سعید صاحب علم"
آغوش با شکوه تو زندان من شده است..
"زندان قصر" نام قشنگی برای توست...
"سید سعید صاحب علم"
فصل تا فصل خدا ، بی تو هوا یک نفره ست..!
از سرم میل به پاییز و بهار افتاده..
"سعید صاحب علم"