شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

زخم ناسور..

شنیده ام به رقیبم به خنده میگفتی

که زخم میزنم اما

نمیکشم او را!

"عبدالمهدی نوری"


غربت تنهایی..

غربت همین دلی ست که می گیرد

چون کودکان بهانه ی دستت را ...

"عبدالمهدی نوری"