شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

قحطی ..

گرم است بازار پوشاک زمستانی..

در شهر گویی قحط آغوش است..!

"احسان پرسا"

باید که رد شوی از خود ...

گاه باید که رد شوی از خود

یک نفر آن سوی تو منتظر است

"احسان پرسا"