منم که گاه به ترک تو سخت مجبورم..
تویی که دوری تو شیشه کرده خون ها را..
میان جاده بدون تو خوب میفهمم
نوشته های غم انگیز کامیون ها را...!
"نجمه زارع"
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟
کاش می شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه ای از من و از درد کهن سال دلم ..
از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مال دلم ..
"نجمه زارع"
هرچه این احساس را در انزوا پنهان کند
میتواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟
عشق قابیل است ، قابیلی که سرگردان هنوز
کشته ی خود را نمی داند کجا پنهان کند!
"نجمه زارع"
مردم شهر!
خداحافظتان... من رفتم..!
کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلم...
"نجمه زارع"
نروید آی! به چشمان شما محتاجم
تک و تنها نگذارید مرا محتاجم
اگر از چشم شما دور شوم میمیرم
مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم
دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید
به فراگیری قانون شنا محتاجم
عابرانی که گذشتید ز غم مرحمتی
به من عاجز مسکین که به پا محتاجم
دل حیران من... انبوه خدایان زمین
چند روزی است به یک قبلهنما محتاجم
قصهها یکسره تکراری و مانند هماند
من به لالایی زیبایِ شما محتاجم
گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
آه! شرمنده که من ، خود به دعا محتاجم
باز هم آخر هفته است دلِ شاعر من
یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم..
"نجمه زارع"