شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

با آنکه بیهوده ست اما..

هر روز با انبوهی از غم های کوچک

گم می شوم در بین آدم های کوچک..

با آنکه بیهوده ست اما می سپارم

زخم بزرگم را به مرهم های کوچک...

"سعید بیابانکی"

برف می باره ..

رفتی و آسمان به حرف آمد..

تو نبودی..

چقدر برف آمد..!

"سعید بیابانکی"

عطر تن بی سر...

پیچیده شمیم ت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد..

"سعید بیابانکی"

دنیای دیگر...

به جز هوای تو و شانه‌های آرامت

برای گریه مگر جای دیگری هم هست

به کام دل نرسیدیم اگر در این دنیا

به این خوشیم که دنیای دیگری هم هست...

"سعید بیابانکی"