شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شادمانی بی سبب

من همه این سال‌ها

هر از گاه که خوابت را می‌ بینم،

می‌ بینم باز جایی هستیم انگار

و داریم تن می‌شوئیم در لمس نور،

و یک جور هوای خاص،

حس عجیب،

میل، مست، حلول، هست...

هی شادمانی  بی‌ سبب

شادمانی بی‌ سبب...!

"سید علی صالحی"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد