شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

قهرمان بخند..

ببین!

هنوز دهان هزار خنده تویی ،

بخند!

آخر این داستان برنده تویی..!

"حامد ابراهیم پور"

دلیل واهی...

تنم خلاصه ای از غم بود

اگرچه ظاهری عادی داشت

لبم برای نخندیدن

دلیل های زیادی داشت..

"حامد ابراهیم پور"

پیری زودرس..

مچاله در دهن زندگی اسیر شدن ..

در انتظار خبرهای خوب ، پیر شدن ..

"حامد ابراهیم پور"

شعر نیامد..

گذشته جمع شده ، چرک کرده در سر من ..

گذشته پر شده در پاره های دفتر من..

کسی نیامد از این درد کور کم بکند ..

و شعر..

شعر نیامد که راحتم بکند...!

"حامد ابراهیم پور"

بغلم کن که من از همه خسته م..

بغلم کن غم در زخم شناور شده ام..

بغلم کن گل بی طاقت پرپر شده ام..

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود..

بغلم کن که خدا دورتر از این نشود..

"حامد ابراهیم پور"

شب به فنا ...!

بمان کنار من امشب..

دوباره شعر بخوان تا ..

برای هردویمان بعد گریه چای بریزم ...

دلم گرفته ازین جا..

کمی مراقب من باش!

دلم گرفته برای تو..

شب بخیر عزیزم..

"حامد ابراهیم پور"

بغلم کن..

مرگ را آخر هر قافیه تمرین نکنم

مردم شهر تو را بعد  تو نفرین نکنم...

کاش این نعش به تقدیر خودش تن بدهد

کاش این شعر به من جرات مردن بدهد...

"حامد ابراهیم پور"