حدس می زنم که هوا روشنتر خواهد شد!
مردم آسوده ، آسمان آبی
ماه بیخیال و ستاره به خواب،
و من که باز با همین سیگار لعنتی
راه خود را خواهم رفت!
بعدها می فهمید!
یعنی یکی یکی می آیید بالای مزار ماه می نشینید و آهسته می گویید:
این شعر ساده از تو نبود!
آسمان یادت داد...
گاه باید از شدت سادگی به ستاره رسید!
دیدی هوا روشن شد
مردم آسوده..
آسمان، آبی ...!
حالا فقط یکی دو صبح دیگر تحملم کنید..
پشت سرم صدای پرپر پروانه میآید..
ماه میآید،
یک سلسله ستاره ، ستارهی روشن..
حتی یک عده هنوز ...!
دیدی هوا روشن شد!
"سید علی صالحی"
دیدی!
دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم بیفردا گمت کردم
دیدی!
در آن دقایق دیر باور پر گریه گمت کردم
دیدی!
آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی!
حالا بیا به بهانهای تمام شب مغموم گریه را
از آواز نور و تبسم ستاره روشن کنیم...
من به تو از خوابهای آینه اطمینان دادهام..
ریرا!
سرانجام یکی از همین روزها
تمام قاصدکهای خیس پژمرده از خواب خارزار به جانب بیبند آفتاب و آسمان بر میگردند.. "سید علی صالحی "
گفتم روم که چشمت مایل به خواب ناز است
بگشود زلف و گفتا بنشین که شب دراز است...
"موسی همدانی"
محبوب من!
هر شب این موقع از خودم می پرسم
اسم شما روی زبان من چه میکند؟
دم به دم اسم شما را از روی لبم پاک می کنم
ولی باز آواز شما را میخوانم...
هر شب ،
هر شب دهانم بوی اسم شمارا میدهد!
یاد شما در سینه من چکار میکند؟!
"محمد صالح علا"
هوا آرام
شب خاموش
راه آسمانها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی میکند پرواز
رود آنجا که میبافند کولیهای جادو گیسوی شب را..
"فریدون مشیری"
و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی
باز به رویاهای من بازخواهی گشت..
تو مرا ربوده٬؛ مرا کشته؛ مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای...
هم از این روست که هر شب،
تا سپیده دم بیدارم!
عشق همین است در سرزمین من...
من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم!
"سیدعلى صالحى"
در تمام حنجره هایی که تو را می خوانند،
قناری کوچک دست آموزی هست که
دفتر نت های مرا دوره می کند هر شب...
"رضا کاظمی"
پایان شب من باش..
چون جای درنگی نیست..
جز عشق برای ما ،
پایان قشنگی نیست..
"سید مهدی موسوی"
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو
رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس
قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن
تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده
راوی آوارگیام، راه به خانهام بده
یکسره فتح میشوم، با تو اگر خطر کنم
سایهی عشق میشوم، با تو اگر سفر کنم
شبشکن صد آینه با شب من چه میکنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه میکنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع میکنم ولولهای دوباره کن
با تو چه فرق میکند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
"افشین یداللهی"
میخوابم و شبم را به تو می سپارم
رویایم را به بیداری ت.. به رویایت..
تا هر چه میخواهی با آن بکنی..
تا صبح ،
جهان من از آن توست..!
"افشین یداللهی"
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای مثلا
بعدش احساس می کنی انگار ، سخت دلتنگ و خسته ای مثلا
در همان لحظه ای که این احساس مثل یک ابر بی دلیل آنجاست
شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته ای مثلا ؟
که دلی را شکسته ای و سپس ابرهای ملامت آمده اند
پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته ای مثلا
مثلاهای مثل این هر شب ، دلخوشیهای کوچکم شده اند
در تمام ردیف های جهان ، تو کنارم نشسته ای مثلا
و دلی را که این همه تنهاست ، ژاپنی ها قشنگ می فهمند
مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته ای مثلا
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای اما
من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته ای مثلا
"سید مهدی نقبایی"
نیمه های شب است و بیدارم..
نیمه های شب است و خوابیدی..
کاش هرگز تو را نمی دیدم..
کاش هرگز مرا نمی دیدی..
"اهورا فروزان"
بشین ، مرو!
چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بشین که با خیال تو ، شب ها نخفته ایم...
"فریدون مشیری"
هزار سال پیش شبی که ابر اختران از دوردست می گذشت از فراز بام من
صدام کرد!
چه آشناست این صدا ،
همان که از زمان گاهواره میشنیدمش..
همان که از درون من صدام می کند
هزار سال میان جنگل ستارهها پی تو گشتهام
ستاره ای نگفت کز این سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟
هنوز دیر نیست!
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست!
عزیز هم زبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟!
"هوشنگ ابتهاج"
این مجمع الجزایر افسرده
آن دختری که خواسته بودی نیست!
این خنده ی زخمی بغض آلود
این گریه های هرشب پنهانی...
"اهورا فروزان"
به خنده گفتی تنها نبینمت
گفتم غم تو مانده و شب های بیکران با من..
"فریدون مشیری"
دل من در دل شب خواب پروانه شدن میبیند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند..
"حمید مصدق"
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها ؛
تن مهتاب را گیرم در آغوش..
"فروغ فرخزاد"