شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

چقدر ...؟

نه سفر کرده ای که برگردی

نه غریبی که آشنا بشوی ..

چقدر می شود به یک دل گفت:

چشم بر در بدوز ، می آید...

"مژگان عباسلو"

چه میکنی؟

شب را به خواب دیدن تو روز می کنم ..

با روزهای تلخ ندیدن چه می کنی؟!

"مژگان عباسلو"

که عشق آسان نمود اول ولی ..

هر که در عشق سر از قله بر آرد ،

هنر است ...

همه تا دامنه ی کوه تحمل دارند ...!

"مژگان عباسلو"

کاش ..

به رویدادی بزرگ محتاجم..

اتفاقی که بی خبر باشد..

کاش وقتی به خانه برگشتم ، 

کفش های تو پشت در باشد..

"مژگان عباسلو"

گل جدایی..

گفت خداحافظ و مرا بوسید..

گلی در آستانه ی پاییز شکفت..

"مژگان عباسلو"

آب ِ خوردن ...

آسان تر از آن نیست ولی ماه محرم

دشوارترین کار جهان خوردن آب است..

"مژگان عباسلو"