شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

سوختن...

سینه را مجمر کنم تا دل تهی گردد ز آه ..

نیست بس یک روزن این غمخانه ی پر دود را ..

"صائب تبریزی"

امید واهی..

هر زمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی ..

این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد..

"محمد شیخی"

برای تو ..

شاه دلم گدا مکش ، من شده ام گدای تو ..

گرچه ستم کنی به من ، جان و تنم فدای تو ..

مهر تو از وجود من ، با غم دل نمی رود..

مهر من ت به دل نشد ، هرچه کنم برای تو ..

"مولانا"

آه اگر نرفته بودی..

زندگی بی تو پر از غم شدنش حتمی بود..

با تو اما

غم من کم شدنش حتمی بود..

"امید صباغ نو"

این من ، بدون تو ..

این منم غمگین ترین دیوانه ی غمگین شهر..

مثل فرهادی که تلخی دیده از شیرین شهر..

دل شسکتن بعد تو در شهر ما مرسوم شد..

کاش می دیدی چه کرده رفتنت با دین شهر..

"محمد شیخی"

چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم...؟!

بازگو 

ای به کنار دگری خفته ی من ..

چه کند با غم تو این دل آشفته ی من ..؟!

"سیمین بهبهانی"

تب و تاب..

دوش دور از رویت ای جان

جانم از غم تاب داشت ..

"سعدی"

دل پر درد ..

با دلی پر شده از زخم ، نمک می خوردیم ..

دوش وقت سحر از غصه ، ترک می خوردیم..!

"حامد عسکری"

درد دارد ...

درد دارد که هرچه بنویسی ،

نتوانی که شرح غم بدهی..

درد دارد به طفل احساست ،

شب به شب ،

قبل خواب ،

سم بدهی...!

"علیرضا آذر"

مادرم ..

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را ..

"کاظم بهمنی"

درد داریم که بیداریم..!

خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست ..

تا غمت پیش نیاید ، غم مردم نخوری..

"سعدی"

غم نامه ی دیگر..

چنان چسبانده ام هر تکه از دل را به یکدیگر..

که کم کم می شوم بعد از غم تو آدمی دیگر..

"فرامرز عرب عامری"

آرامشم باش..

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست ..

آرام و قرار دل دیوانه ی من باش..

"ناشناس"

سکوت رمز آلود..

به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا ..

نمی کشد دل غمگین به گفتگوی دگر..

"صائب تبریزی"

همدم شبانه ..

امشب اندوه تو 

بیش از همه شب  ،

شد یارم ..

"ناشناس"

غم نامه ..

خود این حکایت هر روز روزگار من است ..

به غم دچار چنانم که غم دچار من است..

"فاضل نظری"

باز هم بی تابی ..

باز هم نصفه شب و تاب و تبی تکراری 

دلبرم! دخترِ مهتاب! تو هم بیداری؟        

گل شب بوی غزل ریز! مزاحم نشوم!   

وقت داری کمی از روی غمم برداری؟؟  

میشود دست به بغضم بکشی؟ بی زحمت!

میشود گوش به آهنگِ دلم بسْپاری؟

"یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم" 

خسته ام،خسته از این زندگیِ اجباری!

شده مخروبه بنایِ دلِ کج بنیادم!

شاعری را چه به وصله زدن و معماری!

خسته ام،منتظرِ معجزه ی تازه ایَم

تو بیایی به دلم دینِ نُویی می آری!

کاش! پایانِ غمِ من به خودت ختم شود

کاش! شیرین شود این درد و غمِ تکراری! 

"عقیل پورجمالی"

مرد آن است که ..

داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی من 

مرد آن است که غم را به گلو می ریزد..

آخرین مرحله ی اوج فرو ریختن است ..

مثل فواره که در اوج فرو می ریزد..

"یاسر قنبرلو"

الغوث...

کوه غم شد آب از فریاد عالم سوز من ..

کیست دیگر در دل شب ها به فریادم رسد...؟

"صائب تبریزی"

جهان به کام ..

صبحانه غم ، ناهار جنون ، غصه شام من..

دیدی چقدر بی تو جهان شد به کام من؟!

"امید صباغ نو"

درد یعنی..

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت

عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت

بدنت را بکشانی به سر دار خودت

کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد

بشوی گوشه‌ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد

بگذاری برود! آه… به اصرار خودت!

بگذاری برود در پی خوشبختی خود...

و تو لذت ببری از غم و آزار خودت...!

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت…

"علی صفری"

تباه است زندگانی..

خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم..

بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است ..

"شهریار"

خراب اندر خراب است ..

فارغم در غم عشق تو ز ویرانی دل ..

که خرابی نرسد مملکت ویران را ..

"فروغی بسطامی"

پناه بر غربت!

پناه می برم از شر شهر بی تو به غربت ..

به گوشه ای که غمم را به گوش جاده بگویم..

"سجاد رشیدی پور"

یک غنچه دل..

غم عالم فراوان است و من یک غنچه دل دارم..

چه سان در شیشه ی ساعت کنم ریگ بیابان را...

"صائب"

بی تو..

جان درد تو یادگار دارد بی تو..

اندوه تو در کنار دارد بی تو..

با این همه من ز جان به جان آمده ام ..

جان در تن من چه کار دارد بی تو ..

"منسوب به انوری"

دوری و دوستی...

مرا از دورها تماشا کن..

من از نزدیک غمگینم ...!

"عباس معروفی"

جدا از هم ..

مثل کوهیم و از این فاصله ها مان چه غم است ..

لذت عشق من و تو ، نرسیدن به هم است..

"سید تقی سیدی"

رنگ رخساره خبر می دهد ..

اسرار غمش گفتم در سینه نگه دارم
رسوای جهانم کرد این رنگ پریدن ها 

"یغمای جندقی"