شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

..

تو کجا نالی از این خار که در پای من است ..

یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست ..؟

"سعدی"

ای امان از بی کسی..

بی کسی دل های غمگین را کند غمخوار هم ..

غم دل ما را  نوازش کرد  و دل غم را نواخت..

"صائب تبریزی"

خانه ی قلبم خراب از یکه تازی های توست..

چشم خون ، حال پریشان ، قلب غمگین ، جان مست ..

کودکم!

دستم پر از اسباب بازی های توست ..

"فاضل نظری"

بنشین تا بگویم..

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد..

تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد..

"هوشنگ ابتهاج"

فرار..

ای غم بگو از دست تو 

آخر کجا باید شدن؟

در گوشه ی میخانه هم 

ما را تو پیدا می کنی..

"شهریار"

غم دوری..

دوری ت بند غم افکند

به پای دل مست ..

"ناشناس"

نخورده مست!

اگر چه با غم عشقش خراب کرد مرا..

دلم خوش است که او انتخاب کرد مرا..

نخورده مست شدم تا شنیدم آن ساقی

به نام کوچکم آن شب خطاب کرد مرا ..

"حسین دهلوی"

وقت است که باز آیی..

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی..

تا با تو بگویم غم شب های جدایی..

"ابتهاج"

لعنت به انتظار..

شب ناگهان چقدر غم انگیز است

وقتی در انتظارترین باشی..

"سید مهدی موسوی"

لا حول و لا قوه الا ...

لا حول و لا دور کند آن غم را

گر دیو رسد جان بنی آدم را

آن کز دم لا حول و لا غمگین شد

لا حول و ولا فزون کند آن دم را ...

"مولانا"

روز و شب ...

روز مرا دیدن تو ..

شب غم ببریدن تو ..

"مولانا"

اعجاز تو ..

تو بیش کنی کم را ..

از دل ببری غم را ..

"مولوی"

روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟!

من از عالم تو را تنها گزینم..

روا داری که من غمگین نشینم؟!

"مولوی"

چه خواهد شد؟!

غمت ناخوانده مهمانی ست هر شب در سرای من..

اگر یک شب تو خود مهمان من باشی ، چه خواهد شد؟!

"عماد خراسانی"

شاعر مرده...

پس از تو 

شاعر تو 

دیگر آن توانش نیست که باز

با غم عشقی دگر شود درگیر..

"حسین منزوی"

سخت جان..

گفتی که به وصلم برسی زود، مخور غم!

آری برسم گر ز غمت زنده بمانم!

"اوحدی مراغه ای"

چه داند؟

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند

کز شوق توام دیده چه شب می گذراند..

وقت است اگر از پای در آیم که همه عمر

باری نکشیدم که به هجران تو ماند..

"سعدی"

تفال ..

از شادی م نپرس که من نیز در ازل

همراه خواجه قرعه قسمت به غم زدم..

"حسین منزوی"

چرا؟

شست باران همه ی کوچه خیابان ها را ..

پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من؟!

"حسین منزوی"

...

لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم

چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟

کاش می شد که شما نیز خبردار شوید

لحظه ای از من و از درد کهن سال دلم ..

از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر

غم دنیای شما نیز شود مال دلم ..

"نجمه زارع"

شب های پاییزی...

شب از شب های پاییزی ست..

از آن همدرد و با من مهربان شب های شک آور..

ملول و خسته دل ،

گریان و طولانی..

"اخوان ثالث"

خدایا...

سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای..

آهسته می تراود از این غم ترانه ای..

باران شبیه کودکی م پشت شیشه هاست..

دارم هوای گریه ..
خدایا بهانه ای..!

"قیصر امین پور"

همان به که بمیری..

شب مهتاب همان به که ز اندوه بمیری

تو که ماه رخی وعده دیدار نداری!

"سیمین بهبهانی"

بغلم کن که من از همه خسته م..

بغلم کن غم در زخم شناور شده ام..

بغلم کن گل بی طاقت پرپر شده ام..

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود..

بغلم کن که خدا دورتر از این نشود..

"حامد ابراهیم پور"

من که بایست بمیرم..

گر بیایی دهمت جان

ور نیایی کشدم غم..

من که بایست بمیرم ..

چه نیایی چه بیایی..!

"سعدی"

تنها ..تنها..

شب فرو می افتاد..

به درون آمدم و پنجره ها را بستم ..

باد با شاخه در آویخته بود..

من در این خانه ،

تنها..

تنها..

غم عالم به دلم ریخته بود..

"هوشنگ ابتهاج"

دردی گریه آلود

درون سینه ام دردی ست خونبار

که همچون گریه می گیرد گلویم ..

غمی آشفته ، دردی گریه آلود

نمی دانم چه میخواهم بگویم ..

"هوشنگ ابتهاج"

غمگسار ..

اگر هزار غم است از جهانیان بر دل

همین بس است که او غمگسار ما باشد ..

"سعدی"

پای شکسته بمردیم ..

از پای فتادیم چو آمد غم هجران ..

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت ..

"حافظ"