بی کسی دل های غمگین را کند غمخوار هم ..
غم دل ما را نوازش کرد و دل غم را نواخت..
"صائب تبریزی"
چشم خون ، حال پریشان ، قلب غمگین ، جان مست ..
کودکم!
دستم پر از اسباب بازی های توست ..
"فاضل نظری"
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد..
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد..
"هوشنگ ابتهاج"
اگر چه با غم عشقش خراب کرد مرا..
دلم خوش است که او انتخاب کرد مرا..
نخورده مست شدم تا شنیدم آن ساقی
به نام کوچکم آن شب خطاب کرد مرا ..
"حسین دهلوی"
لا حول و لا دور کند آن غم را
گر دیو رسد جان بنی آدم را
آن کز دم لا حول و لا غمگین شد
لا حول و ولا فزون کند آن دم را ...
"مولانا"
غمت ناخوانده مهمانی ست هر شب در سرای من..
اگر یک شب تو خود مهمان من باشی ، چه خواهد شد؟!
"عماد خراسانی"
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام دیده چه شب می گذراند..
وقت است اگر از پای در آیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند..
"سعدی"
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟
کاش می شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه ای از من و از درد کهن سال دلم ..
از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مال دلم ..
"نجمه زارع"
شب از شب های پاییزی ست..
از آن همدرد و با من مهربان شب های شک آور..
ملول و خسته دل ،
گریان و طولانی..
"اخوان ثالث"
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای..
آهسته می تراود از این غم ترانه ای..
باران شبیه کودکی م پشت شیشه هاست..
دارم هوای گریه ..
خدایا بهانه ای..!
"قیصر امین پور"
بغلم کن غم در زخم شناور شده ام..
بغلم کن گل بی طاقت پرپر شده ام..
بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود..
بغلم کن که خدا دورتر از این نشود..
"حامد ابراهیم پور"
گر بیایی دهمت جان
ور نیایی کشدم غم..
من که بایست بمیرم ..
چه نیایی چه بیایی..!
"سعدی"
شب فرو می افتاد..
به درون آمدم و پنجره ها را بستم ..
باد با شاخه در آویخته بود..
من در این خانه ،
تنها..
تنها..
غم عالم به دلم ریخته بود..
"هوشنگ ابتهاج"
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم ..
غمی آشفته ، دردی گریه آلود
نمی دانم چه میخواهم بگویم ..
"هوشنگ ابتهاج"