شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

قناری کوچک عشق..

در تمام حنجره هایی که تو را می خوانند،

قناری کوچک دست آموزی هست که 

دفتر نت های مرا  دوره می کند هر شب...

"رضا کاظمی"

نمی دانستم..

چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم 

هیچ از این دشمن خونریز نمی‌دانستم

در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق 

چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمی‌دانستم

گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟ 

گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم

بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد 

گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم

عشق اگر پنجره‌ای باز نمی کرد به دوست 

مرگ را اینهمه ناچیز نمی‌دانستم...

"سجاد سامانی"

از من خبر داشت..

از من فقط خبر داشت..

همین!

مثل مردمی که می دانند جایی از جهان جنگ است!

"رسول ادهمی"

بوسه ی واجب!

چه خوب می شد اگر در شریعتت بانو

جواب بوسه شبیه سلام ، واجب بود..

"رضا احسان پور"

خواندی مرا تا...

تو مرا خواندی و راندی که پر از غم باشم

که دل  آشفته ترین آدم عالم باشم

تا که آیینه مرا پیر نشانم بدهد

تا سرافکنده تر از آنچه که هستم باشم...

"علی الوندی"

داروی من..

من گفتم و دکتر موافق نیست!

تو بهتر از قرصای اعصابی..

"حسین غیاثی"

سینه م..

سینه م دکان عطاری ست..

دردت چیست...؟

"محمد صالح علاء"

به زنی..

به زنی سرد شده در دل تابستانت!

به زنی رقص کنان در وسط بارانت!

به زنی خسته از این آمدن و رفتن ها

به زنی بیشتر از تو، تنها..!

"سید مهدی موسوی"

بهانه زنده ماندن...

دوست داشتنت بهانه بود؛

من تو را برای نفس کشیدن می خواستم..

 برای زنده ماندن!

"سید علی صالحی" 

سپر انداخت عقل..

خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی؟

سپر انداخت عقل از دست ناوک های خونریزت!

برآمیزی و بگریزی و بنمایی و برپایی...

فغان از قهر لطف اندود و زهر شکرآمیزت..

"سعدی"

...

تپانچه ی نگاه تو

مرا نشانه می‌ رود!

"یغما گلرویی"

جهان رویای من برای تو..

میخوابم و شبم را به تو می سپارم

رویایم را به بیداری ت.. به رویایت..

تا هر چه میخواهی با آن بکنی..

تا صبح ،

جهان من از آن توست..!

"افشین یداللهی"

خوشی و ناخوشی

از من مباش دور

که وصل و فراق توست ..

خوش همچو بسط روزی

ناخوش چو قبض روح..

"سیف فرغانی"

سجاده ایم ما...

سوگند او که گفت "پریشان و عاشق است"

باور نکردنی‌ست ولی ساده‌ایم ما!

از ما گذشت تا که به مقصود خود رسد...

در چشم بی‌ملاحظه‌اش جاده‌ایم ما!

پا می‌خوریم و حرمتمان کم نمی‌شود

زحمت نکش رفیق!

 که سجاده‌ایم ما!

"حسین دهلوی"

درمان دردم..

آنجا که به عشاق دهی درد محبت

دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن..

"شهریار"

ببوس!

سحر رسید بیا پیش چشم های خدا

مرا شبیه صدای اذان بلند ببوس!

گناه بازوی تب کرده ات به گردن من

بهشت را به جهنم نمی برند ببوس...!

"حسین غیاثی"

کمال..

دلت سخت است و

پیمان اندکی سست...

دگر در هرچه گویم 

بر کمالی!

"سعدی"

عرش خدا ریخت بهم..

مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو

"من ملک بودم و فردوس برین ..."

 اما او بوسه‌ ای داد به من،

 عرش خدا ریخت بهم..

"علیرضا آذر"

عطر تو میچسبه..

آرامش آغوش خون گرمت
بعد از شب کولاک مى چسبه
هرجاى این تهران آلوده
عطر تو وحشتناک مى چسبه!
"رستاک حلاج"

شادمانی بی سبب

من همه این سال‌ها

هر از گاه که خوابت را می‌ بینم،

می‌ بینم باز جایی هستیم انگار

و داریم تن می‌شوئیم در لمس نور،

و یک جور هوای خاص،

حس عجیب،

میل، مست، حلول، هست...

هی شادمانی  بی‌ سبب

شادمانی بی‌ سبب...!

"سید علی صالحی"

پریدن..

یک عمر نگاهش به نگاه تو بیفتد

یک عمر خودت را زده باشی به ندیدن

سخت است که یادش بدهی پر بگشاید

آخر برود در پی با غیر پریدن...

"سید تقی سیدی"


چرا بهترم..

بیماری من شد سبب پرسش معشوق 

می میرم از این غم که چرا بهترم امشب .. 

"صائب تبریزی"

شانه هایت..

شانه هایت دم صبح 
خنکایی دارد 
که سر ِداغ مرا مرهم از اوست!
"سید علی میرافضلی"

مثلا..

فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای مثلا

بعدش احساس می کنی انگار ، سخت دلتنگ و خسته ای مثلا

در همان لحظه ای که این احساس مثل یک ابر بی دلیل آنجاست

شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته ای مثلا ؟

که دلی را شکسته ای و سپس ابرهای ملامت آمده اند

پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته ای مثلا

مثلاهای مثل این هر شب ، دلخوشیهای کوچکم شده اند

در تمام ردیف های جهان ، تو کنارم نشسته ای مثلا

و دلی را که این همه تنهاست ، ژاپنی ها قشنگ می فهمند

مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته ای مثلا
فرض کن یک غروب بارانی ست و تو تنها نشسته ای اما
من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته ای مثلا

"سید مهدی نقبایی"

توجیه شاعرانه..

دوستت نمی‌ داشتم،
چه می‌ کردم؟
دنیا برای ادامه زندگی
توجیه شاعرانه ای میخواست!
"لیلا کردبچه"

بمان ..

باش با من..

که همه رهگذران می‌ گذرند.. !

"عماد خراسانی"


تو بخواه..

تو مبین که خاکم از خستگی و شکستگی ها
تو بخواه تا به سویت ز هوا سبک تر آیم...
"حسین منزوی"

بهای عشق..

نازنینم! 

نیک می‌ دانم که عشق برای تو ،

"تو"ی زیبای بی‌ نقص،

نه آب می‌شود نه نان!

اما برای من، من شیدای مجنون

هم خون می‌شود، هم جان!

"نزار قربانی"

آغاز و ختم ماجرا..

آغاز و ختم ماجرا
لمس تماشاى تو بود!
"افشین یداللهی"

تا کی آرزو؟

در آرزوی رویت ای آرزوی جانم..

دل نوحه کنان تا چند؟

 جان نعره زنان تا کی؟

"عطار"