شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

عرش خدا ریخت بهم..

مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو

"من ملک بودم و فردوس برین ..."

 اما او بوسه‌ ای داد به من،

 عرش خدا ریخت بهم..

"علیرضا آذر"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد