شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

مژدگانی!

مرا به خلسه می برد حضور ناگهانی ات

سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت

 بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای...

سپس سر مرا ببَر به جای مژدگانی ات..

"کاظم بهمنی"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد