شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

آن من دیگر..

این مجمع الجزایر افسرده

آن دختری که خواسته بودی نیست!
این خنده ی زخمی بغض آلود

این گریه های هرشب پنهانی...

"اهورا فروزان"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد