شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

..

نامه پردازان در ایام فراق دوستان

با کدامین دست و دل یا رب قلم سر می کنند..؟

"صائب تبریزی"

غم دوری..

دوری ت بند غم افکند

به پای دل مست ..

"ناشناس"

وقت است که باز آیی..

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی..

تا با تو بگویم غم شب های جدایی..

"ابتهاج"

..

امروز در فراق تو دیگر به شام شد..

ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد..

"سعدی"

رفتنت..

اینطور که تو می روی از من

جان هم نمی رود از تن..

"رضا کاظمی"

مکن گله ..

مکنید دردمندان گله از شب جدایی

که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم ..

"سعدی"

دل من چرا نمی خوابی؟

ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت ..

ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت ..

"صائب تبریزی"

رحمی..

فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان

رحمی..

"مهدی اخوان ثالث"

بی تو به سر نمی شود..

بی سر به سر شود من دل خسته را ولیک 

بی او گمان مبر که زمانی به سر شود...

"خواجوی کرمانی"

عاشق آرام..

گرچه دوری میکنم ،  بی صبر و آرامم هنوز..

می نمایم اینچنین وحشی ، ولی رامم هنوز..

"وحشی بافقی"

فروغ..

فروغ نیستم و بی تو 

خسته ام کرده است

«جدال روز و شب فرش ها و جاروها...»

"پانته آ صفایی"

زندگی به هم می ریزد..

دلم از رفتن تو سخت به‌هم می‌ریزد

بروی واژه‌ی خوشبخت به‌هم می‌ریزد

آمدی توی خیابان و همه فهمیدند

شهر را موی کمی لخت به‌هم می‌ریزد

عطر آغوش و تنت حاشیه‌ی امنیت است

مرد را فاصله در تخت به‌هم می‌ریزد

پاره کن پیرهنم را که  زلیخا را باز

حالت پارگی رخت به‌هم می ریزد

عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است

بروی سلطنت و تخت به‌هم می‌ریزد

آنچه در تجربه‌ی ماست نشان داده که عشق

تا خیالت بشود تخت.. به‌هم می ریزد

دوستت دارم و این یک کلمه شعر من است

شعر را قافیه سخت به‌هم می ریزد

"علی صفری"

برف می باره ..

رفتی و آسمان به حرف آمد..

تو نبودی..

چقدر برف آمد..!

"سعید بیابانکی"

چه میکنی؟

شب را به خواب دیدن تو روز می کنم ..

با روزهای تلخ ندیدن چه می کنی؟!

"مژگان عباسلو"

التماس..

زیر قدمت بانو

دل ریخته ام برگرد!

از طاق هزاران ماه آویخته ام 

برگرد..

"علیرضا آذر"

شاعر مرده...

پس از تو 

شاعر تو 

دیگر آن توانش نیست که باز

با غم عشقی دگر شود درگیر..

"حسین منزوی"

باران نبارد کاش..

شب های دلتنگی دگر باران نبارد کاش..

آری برای جان سپردن دوری ت کافی است ..

"ناشناس"

چه داند؟

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند

کز شوق توام دیده چه شب می گذراند..

وقت است اگر از پای در آیم که همه عمر

باری نکشیدم که به هجران تو ماند..

"سعدی"

چه کنم؟

چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب

سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم؟!

"حسین منزوی"

سوختم .. خاکسترم را باد برد...

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد..

اشتیاق تو مرا سوخت ..

کجایی؟

بازآ..

"وحشی بافقی"

زهر جدایی..

جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهر..

که گردد تلخ در مینا ، گلاب آهسته آهسته...

"صائب"

خستگی..

از او که گفت: «یار تو هستم» ولی نبود..

از خود که زخم خورده ام از یار..

خسته ام...!

"محمد علی بهمنی"

خانه ت آباد ..

چه کرده ای تو به این خانه؟!

خانه ات آباد ..

که رفته ای و خیالت نمی رود از یاد..

"ناشناس"

زهر فراق..

خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید

خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد..

"مولانا"

اندر احوالات من..

من بی تو 

سرد  و 

خسته و

ساکت ..

تمام روز..

"نجمه زارع"

این همه در نگاه من ...

این همیشه ها و بیشه ها

این همه بهار و این همه بهشت..

این همه بلوغ باغ و بذر و کشت ..

در نگاه من ..

پر نمی کند جای  خالی تو را ..

"شفیعی کدکنی"

زار ...

آخر نظری به حال من کن 

بنگر که چگونه بی توام زار...

"عراقی"

امان از نیمه شب..

عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار

نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد..

"ناشناس"

چطور؟!

و تو اما ..

چگونه اینقدر بی منی؟!

"ناشناس"

پادشاه فصل ها ..

دلخون تر از انار 

اناری تر از دلم..

این فصل با تو بودن 

و دور از تو بودن است ..

"ناشناس"