شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

مبادا که تو را ...

ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم..

تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما..

"جلیل صفر بیگی"

بهانه ..

و سردردهایی که هرشب

جای خالی بوسه ت را بهانه می کنند!

"علی قاضی نظام"

...

احوال من مپرش که با صد هزار درد 

می بایدم به درد دل دیگران رسید ..

"صائب"

دوای عشق..

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد 

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را ..

"سعدی"

آماده ی سوختن ..

درد را سر ،

داغ را لخت جگر ،

غم را دلم..

درد و داغ عشق را آماده ای چون من کجاست!؟

"صائب"

..

تو کجا نالی از این خار که در پای من است ..

یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست ..؟

"سعدی"

دارو فروش خسته دلان..

دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست ..

دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست..؟!

"خواجوی کرمانی"

بنشین تا بگویم..

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد..

تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد..

"هوشنگ ابتهاج"

شعر نیامد..

گذشته جمع شده ، چرک کرده در سر من ..

گذشته پر شده در پاره های دفتر من..

کسی نیامد از این درد کور کم بکند ..

و شعر..

شعر نیامد که راحتم بکند...!

"حامد ابراهیم پور"

عشق پر درد..

بر لب لرزان من ، فریاد دل خاموش بود

آخر آن تنها امید جان من تنها نبود..

جز من و او ، دیگری هم بود .. اما ای دریغ

آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود..

"شهریار"

چیستی تو؟

مبهوت مانده ام چه بخوانم تو را..

که تو خود هجوم دردی و هم سیل چاره ای..

"جواد شیخ الاسلامی"

...

لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم

چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟

کاش می شد که شما نیز خبردار شوید

لحظه ای از من و از درد کهن سال دلم ..

از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر

غم دنیای شما نیز شود مال دلم ..

"نجمه زارع"

درد اگر درد تو باشد..

درد اگر درد تو باشد ، چه خیالی ست که 

من ..

دلخوش داشتن خوب ترین سردردم..

"علی صفری"

کوه درد...

کسی از ظاهر یک کوه حالش را نمی فهمد..

به ظاهر ساکتم ..

در سینه م آتش فشان دارم ..

"امید صباغ نو"

دردی گریه آلود

درون سینه ام دردی ست خونبار

که همچون گریه می گیرد گلویم ..

غمی آشفته ، دردی گریه آلود

نمی دانم چه میخواهم بگویم ..

"هوشنگ ابتهاج"

آدم نشود آدم ..

درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت ..

ای روزگار سیلی محکم تری بزن!

شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم ..

"سجاد سامانی"

پای شکسته بمردیم ..

از پای فتادیم چو آمد غم هجران ..

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت ..

"حافظ"

فدای سرت ..

مردت این روزهای سخت از درد

قرص اگر خورد هم فدای سرت!

زندگی کن عزیز ، راحت باش..

مرد تو مُرد هم... فدای سرت...!

"سجاد شهیدی"

درد دارد ...

درد دارد که هرچه بنویسی ،

نتوانی که شرح غم بدهی..

درد دارد به طفل احساست ،

شب به شب ،

قبل خواب ،

سم بدهی...!

"علیرضا آذر"

الغوث الغوث..

سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد..

به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را ...

به خوابم آمدی حالا نفس بالا نمی آید ..

بگویم یا نگویم "یا غیاث المستغیثین" را ..؟!

"کاظم بهمنی"

درد یعنی..

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت

عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت

بدنت را بکشانی به سر دار خودت

کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد

بشوی گوشه‌ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد

بگذاری برود! آه… به اصرار خودت!

بگذاری برود در پی خوشبختی خود...

و تو لذت ببری از غم و آزار خودت...!

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت…

"علی صفری"

بی تو..

جان درد تو یادگار دارد بی تو..

اندوه تو در کنار دارد بی تو..

با این همه من ز جان به جان آمده ام ..

جان در تن من چه کار دارد بی تو ..

"منسوب به انوری"

...

یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه، به صد حادثه آبستن بود

"قیصر امین پور"

رنج..

از رنجی خسته ام

که از آن ِ من نیست ..

"شاملو"

آدمی ، آه و دمی..

بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد..

آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست..!

"سید تقی سیدی"

درد بی درمان..

آن درد ندارم که

طبیبان دانند...!

"سعدی"

دیوانگی ...

درمان درد عاشقان صبر است 

و من دیوانه ام ...

نه درد ساکن می شود،

نه ره به درمان می برم...

"سعدی"



ماه من و ماه خدا ..

رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد؟

ماه من یک طرف و ماه خدا یک طرف است!

"یاسر قنبرلو"