شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

مرا دادی به هیچ!

هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود..!

دل گرفتی و ما چون منتظر بودیم ،

ما را در آب و آتش رها کردی..

"احمد رضا احمدی"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد