شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

باید پس از این..

شب صبح شد و باز کسی چشم به راه است..

سخت است بفهمی که رقیبت خود شاه است

من مرد شبانی که فقط زمزمه میکرد: 

"معشوقه م ای کاش به دربار نمی رفت.."

باید چه کنم تا که سزاوار تو باشم؟

باید پس از این شاعر دربار تو باشم..

"ناشناس"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد