شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

تنها ..تنها..

شب فرو می افتاد..

به درون آمدم و پنجره ها را بستم ..

باد با شاخه در آویخته بود..

من در این خانه ،

تنها..

تنها..

غم عالم به دلم ریخته بود..

"هوشنگ ابتهاج"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد