شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

نکند...؟

نکند دل نکنی دل بکند

بهر تو دل دل نکند؟

برود در بر یار دگری ، صبح که بیدار شوی..؟

"ناشناس"

شاعر ..

تو اگر سوژه ی اشعار معاصر باشی

حافظ و مولوی و سعدی دورانم من...!

"ناشناس"

بهار..

اسفند لبخند زمستان است 

از ذوق بهار..

"ناشناس"



+ نمیدانم چند نفر اینجا رو میخوانند  ، چند هفته ای مریض بودم و عذرخواهی میکنم از نبودن هایم..

..

زیستن 

حوصله می خواست ...

"ناشناس"

خواب دیدار..

کارم از خواب گذشته ، من بی خواب امشب

تا سحر حسرت دیدار تو در دل دارم ..

"ناشناس"

به کدام رسم ..؟

به کدام کیش و آیین ،

به کدام مذهب و دین 

ببری قرار دل را ،

به سراغ دل نیایی...؟!

" ناشناس"

باران نبارد کاش..

شب های دلتنگی دگر باران نبارد کاش..

آری برای جان سپردن دوری ت کافی است ..

"ناشناس"

مردانه...

ما بر سر آن کوچه که افتاد گذارت

یک شهر گواه است که مردانه نشستیم..

"ناشناس"

روزای بارانی..

بارانی م و باز دلم کرده هوایت ..

چتری به سرم نیست بجز خاطره هایت..

"ناشناس"

مرا ببر..

اگر با ما نمی آیی..

شبی با خود ببر ما را ..

"ناشناس"

خانه ت آباد ..

چه کرده ای تو به این خانه؟!

خانه ات آباد ..

که رفته ای و خیالت نمی رود از یاد..

"ناشناس"

کاش..

کاش دنیا

جور بهتری بد بود..

"ناشناس"

آشفته ..

آشفته تر از موی تو 

این حال دل ماست ..

"ناشناس"

امان از نیمه شب..

عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار

نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد..

"ناشناس"

تنهایی..

از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویم:

تنها کس من بودی و من هیچکس تو!

"ناشناس"

چطور؟!

و تو اما ..

چگونه اینقدر بی منی؟!

"ناشناس"

پادشاه فصل ها ..

دلخون تر از انار 

اناری تر از دلم..

این فصل با تو بودن 

و دور از تو بودن است ..

"ناشناس"

شام غریبان..

دیگر چه زینبی؟

چه عزیزی؟

چه خواهری؟

وقتی نمانده است برایش برادری...

"ناشناس"

عشق یعنی حسین..

ما تشنه ی عشقیم و شنیدیم که گفتند

رفع عطش عشق فقط نام حسین است ..

"ناشناس"

باز این چه شورش است ..

خاک سرخ این بیابان بوی مادر می دهد..

گوش کن!

آوای محزون حسین جان می رسد..

"ناشناس"

بی کسی..

از یار داغ دیدم و از روزگار هم..

چشمی به روزگار ندارم ، به یار هم ..

"ناشناس"

تا کجا..

تا کجای سرنوشتم باخت تقدیر من است ..؟

تا کجا دنیا کمر بستی به آزارم؟!

بگو!

"ناشناس"

می گریم ..

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ..؟

سوال می کنی و در جواب می گریم ..

غزل ، قصیده ، ... چه فرقی ست وقت دلتنگی؟

که با شنیدن هر بیت ناب می گریم ..

شراب می خوری از التهاب می خندی..

شراب می خورم از التهاب می گریم ..

"ناشناس"

شب های بی تابی..

امشب به ساز خاطره مضراب می زنم ..

مضراب را به یاد تو بی تاب می زنم ..

"ناشناس"

تلخ ..

بی تو 

من تلخ ترین واژه ی این زندگی م ..

"ناشناس"

چه چاره اندیشد دل بیچاره ..

من طاقت هجر تو ندارم..

با تو چه کنم بجز مدارا...؟

"ناشناس"

..

حال من مثل یتیمى ست 

که هنگام دعا
به فراز « بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی ‌» برسد..

"ناشناس"

دلتنگی جمعه ها..

جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است ..

که ردیفش همه «دلتنگ توام» می آید..

"ناشناس"

...

از تفال های حافظ خسته ام

ای شهریار..

«آمدی جانم به قربانت» نمی آید چرا ..؟!

"ناشناس"

پیر کوی تو شدن ..

حساب کردم و دیدم که با حساب خودم ..

تمام عمر نشسته م به پای آمدنت ...

"ناشناس"