شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

نظری به حال ما کن..

اشاره ای 

نظری یا کرشمه ای 

با تو..

به شوق روی تو با سر دویدنش با من..

"ناشناس"

دل به دل..

دل به دل راه ندارد !
که به عینی دیدم..

دل من غرق در آشوب  و لبش خندان بود..

"ناشناس"

چه کنم؟

بی تو با قافله ی غصه و غم ها چه کنم؟!

تار و پودم..

تو بگو با دل تنها چه کنم..

"ناشناس"

شب قرین شکنجه..

باز هم شب شد 

و

دلتنگی ما روشن شد..

"ناشناس"

بهار من..

معشوق جان به بهار آغشته ی منی..

"ناشناس"

...

خوبی چنان که از تو صبوری نمی توان..

هرچند آتشی  ز تو دوری نمی توان..

"ناشناس"

دیوانگی..

شاعر شدنم را بگذارید به پایش

او بود که اینگونه مرا در به درم کرد..

"ناشناس"

بی اختیاری!

جایی که پای عشق بازی در میان است

رسوای کوی و برزنم دست خودم نیست..

گفتم که می چرخی و دل ها بی قرارند

گفت که اختیار دامنم دست خودم نیست!

"ناشناس"

عشق ازلی..

هنوز نقش وجود مرا به پرده ی هستی نبسته بود زمانه

که دل به مهر تو دادم..

"ناشناس"

ما بی تو نخواهیم حیات..

بی تو مهتاب کجا 

کوچه کجا

شعر کجا..

بی تو از باقی این عمر گذشتم..

"ناشناس"

مست مستم ...

شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو

شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم

تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

مخواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویم

که من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از کویت

چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم

ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدم

به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو

"ناشناس"

عشق..

پریشان حالی شب های خود با او نمیگویم

که میترسم ببیند ناگهان خواب پریشانی..

"ناشناس"

لا شریک لک ..

به خدا هیچکسی در نظرم غیر تو نیست..

«لا شریک لک لبیک» خیالت راحت!

"ناشناس"

میراث..

بعد من پیراهنم میراث فرهنگی برد..

من نماد غصه و دلتنگی و تنهایی م ..!

"ناشناس"

شب است و ..

شب به تنهایی خودش مامور بر آزار ماست..

وای از آن ساعت که با غم هم تبانی میکند..!

"ناشناس"

هر صبح..

صبح را با غزل چشم تو می نوشم و باز

مثل هر روز تو  در مطلع شعرم هستی..

"ناشناس"

سلام!

اول صبح من از لحظه ی بیداری توست

ماه و خورشیدمن ، 

ای حضرت معشوق ،

سلام...!

"ناشناس"

یا رب

یا رب 

نگاه کسی به کسی آشنا مکن..

ور میکنی ، کرم کن و از هم جدا مکن..

"ناشناس"

جان در تنم نمانده..

بس که از بودن جان در بدنم مشکوکم

هی صدا میزنمش: جان!

که ببینم مانده؟؟!

"ناشناس"

بغلم کن که نمیرم!

هوای سرد تنهایی فقط یک کوچ می خواهد

مرا  از این همه سرما ببر قشلاق آغوشت..

"ناشناس"

حاجت..

خواهم ز خدای خویش کنجی که

در آن من باشم و آن کسی که من میخواهم ..

"ناشناس"

لعنتی..

لحظه های آخر سال است و چشمانم به در

لعنتی طاقت ندارم بی تو یکسال دگر...

"ناشناس"

من بهاری م اما..

من بهاری م اما..

حس و حالم شبیه پاییزه..

تا شکوفه میده لبخندم ،

برگای خیس از چشام می ریزه..

"ناشناس"

دیوان سینا!

بوعلی سینا هم این لب را اگر بوسیده بود

جای قانون و شفا ، دیوان سینا داشتیم!

"ناشناس"

صبر از تو نتوانم ..

ای کاش خدا به جای صبر

تو را عطا می فرمود..

"ناشناس"

القصه ...

القصه ..

پی شکست ما بسته صفی

مرگ از طرفی و زندگی از طرفی..

"ناشناس"

دنیای بی رحم

خیال دیدنش با ما 

ولی بوسیدنش با او

چه عدلی خفته اینجا ، عجب دنیای بی رحمی..

"ناشناس"

دل نگرانم!

برف بارید به این شهر

کجایی بی من؟!

کاش سردت نشود ..

دل نگرانم!

برگرد..!

"ناشناس"

چرا؟

چرا پس من اینقدر دلم روشنه؟

چرا حالم اینقدر به یادت خوشه؟

چرا فال حافظ یه جوری میاد

که انگار قراره یه چیزی بشه؟!

"ناشناس"

..

وصل تو کجا و من مهجور کجا ..

دردانه کجا ، حوصله ی مور کجا..؟!

"ناشناس"