جایی که پای عشق بازی در میان است
رسوای کوی و برزنم دست خودم نیست..
گفتم که می چرخی و دل ها بی قرارند
گفت که اختیار دامنم دست خودم نیست!
"ناشناس"
شب قدر است امشب مست مستم ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو
در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو میخواهم
تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو
مخواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویم
که من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو
دویدم سالها اما به دور افتادم از کویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو
سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو
تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدم
به هر صورت جمالی میپرستم ای خدا با تو
"ناشناس"
من بهاری م اما..
حس و حالم شبیه پاییزه..
تا شکوفه میده لبخندم ،
برگای خیس از چشام می ریزه..
"ناشناس"
چرا پس من اینقدر دلم روشنه؟
چرا حالم اینقدر به یادت خوشه؟
چرا فال حافظ یه جوری میاد
که انگار قراره یه چیزی بشه؟!
"ناشناس"