شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

نخوهد شد...

مجال من همین باشد:

که پنهان عشق او ورزم ، کنار و بوس و آغوشش..

چه گویم؟!

چون نخواهد شد...

"حافظ"

قحطی ..

گرم است بازار پوشاک زمستانی..

در شهر گویی قحط آغوش است..!

"احسان پرسا"

زندان قصر..

آغوش با شکوه تو زندان من شده است.. 

"زندان قصر" نام قشنگی برای توست...  

"سید سعید صاحب علم"

پرده ی اول..

آن بوسه و آن آغوش ،

قتاله و مقتل بود..

در سیر مرا کشتن ،

این پرده ی اول بود..

"علیرضا آذر"

بغلم کن..

مرگ را آخر هر قافیه تمرین نکنم

مردم شهر تو را بعد  تو نفرین نکنم...

کاش این نعش به تقدیر خودش تن بدهد

کاش این شعر به من جرات مردن بدهد...

"حامد ابراهیم پور"

خیال عاشقانه..

چو شب گیرم خیالت را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آید ..!

"بابا طاهر"

خیال آغوشت...

گاهی صدایم کن که این دیوانه ناگاه
در خواب آغوش تو جان نسپرده باشد...

"اصغر معاذی"