می رفت و به کبر و ناز می گفت
«بی ما چه کنی؟» به لابه گفتم:
«بنشینم و صبر پیش گیرم ..
دنباله ی کار خویش گیرم ..»
"سعدی"
روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
طاقت سر بریدنم باشد ،
وز حبیبم سر ِ بریدن نیست ..
"سعدی"
صبح می بوسم تو را
شب توبه می گیرد مرا ..
صبح مشتاقم ولی ،
شب حال استغفار نیست ..
"سعدی"
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست ..
تا غمت پیش نیاید ، غم مردم نخوری..
"سعدی"
شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب...
ولی ز فکر تو خواب آیدم؟
خیال است این!
"سعدی"
درمان درد عاشقان صبر است
و من دیوانه ام ...
نه درد ساکن می شود،
نه ره به درمان می برم...
"سعدی"