شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

بی نهایت..

بانو..

به بی قراری شاعر ببخش اگر

این شعرها به حضرت چشم ت جسارتند..

هی کوچه ..

کوچه..

کوچه..

به پایان نمی رسم..

شب های سرد و ابری من بی نهایت اند..

"اصغر معاذی"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد