شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شب چرا نمی کشد مرا..

شب ندارد سر خواب..

شاخ مایوس یکی پیچک خشک ، پنجه بر شیشه ی در می ساید..

من ندارم سر یاس..

زیر بی حوصلگی های شب از دورا دور ،

ضرب آهسته ی پاهای کسی می آید..

"احمد شاملو"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد