رفتنش آخرین عذابم بود..
شاکی م از خودم ، از او ، از درد..
شاکی م از خدا که می دانست
درد خواهم کشید و خلقم کرد..
سکه ی اختیار و جبر مرا
بر زمین پرت کرد و جبر آمد..
اول آسان نوشت بختم را..
ناگهان عطسه کرد و صبر آمد..
"علیرضا آذر"