شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

اما نیست ..

از حسرت بازی دستت لای موهایم ..

از گریه هایم لا به لای آرزوهایم .

تا خودکشی در انتهای جستجوهایم ،

باید کسی باشد بگوید: وااای..

اما نیست ..!

"پویا جمشیدی"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد