شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

کاش...

کاش می شد یک صبح

کسی زنگ خانه هامان را بزند بگوید:

با دست پر آمده ام! 

با لبخند ..

با قلب هایی آکنده از عشق های واقعی ..

از آن سوی دوست داشتن ها..

آمده ام بمانم ..

"سید علی صالحی"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد